جان جان

⚘❤جانِ جان

آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست
و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنک سوگند من و توبه‌ام اشکست کجاست
و آنک جان‌ها به سحر نعره زنانند از او
و آنک ما را غمش از جای ببرده‌ست کجاست
جان جان‌ست وگر جای ندارد چه عجب
این که جا می‌طلبد در تن ما هست کجاست
غمزه چشم بهانه‌ست و زان سو هوسی‌ست
و آنک او در پس غمزه‌ست دل خست کجاست
پرده روشن دل بست و خیالات نمود
و آنک در پرده چنین پرده دل بست کجاست
عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد
و آنک او مست شد از چون و چرا رست کجاست



چهارشنبه ۲۲ #مرداد ۱۳۹۹
ساعت بیست و یک : پانزده دقیقه
دیوان شمس غزل شماره 412
دیدگاه ها (۳)

در #طالع من نیست ڪه نزدیڪ #تــو باشم...❤⚘باید کسی باشد که بی...

ای دیریافته با #تو سخن میگویمبسان ابر که با توفانبسان علف که...

#قهرمانی_مون_مبارک 💪😍😍💪4444

البته منظور از اعدام (کانادا) هست 👍👌💪سه شنبه هفدهم #خرداد ۱۳...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط