می خواستم خبر فوت پسرش را بدهم ولی گریه امانم را برید .
می خواستم خبر فوت پسرش را بدهم ولی گریه امانم را برید .
تا آمدم حرف بزنم ، آقا مهدی گفت : نمی خواد خودت رو اذیت کنی .. مگه در مورد فوت سعید نمی خوای بگی ؟
:…ب…بله
گفت سعید پیمانه عمرش پر شده بود و صلاح خدا بوده که از دنیا بره .
سعید امانت خدا بود ، خودش داده و خودش پس گرفت .
برو بگو خانواده ام رضایت بدهند که راننده آزاد بشه تا به کاراش برسه .
بگو سعید امانت بوده و کسی حق نداره گریه کنه .
یه چیز دیگر هم بگو ..
بگو پشت مهدی از این خبر شکست ولی خم به ابرو نیاورد تا دشمن شاد نشه.
شهید مهدی زندی نیا
تا آمدم حرف بزنم ، آقا مهدی گفت : نمی خواد خودت رو اذیت کنی .. مگه در مورد فوت سعید نمی خوای بگی ؟
:…ب…بله
گفت سعید پیمانه عمرش پر شده بود و صلاح خدا بوده که از دنیا بره .
سعید امانت خدا بود ، خودش داده و خودش پس گرفت .
برو بگو خانواده ام رضایت بدهند که راننده آزاد بشه تا به کاراش برسه .
بگو سعید امانت بوده و کسی حق نداره گریه کنه .
یه چیز دیگر هم بگو ..
بگو پشت مهدی از این خبر شکست ولی خم به ابرو نیاورد تا دشمن شاد نشه.
شهید مهدی زندی نیا
۲۱۲
۱۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.