حس و حال همهی ثانیهها ریخت به هم
حسّ و حال همهی ثانیهها ریخت به هم
شوق یک رابطه با حاشیهها ریخت به هم
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدیّ و همهی فرضیه ها ریخت به هم
روح غمگینِ تو در کالبدم جا خوش کرد
سرفه کردی و نظام ریهها ریخت به هم
در کنار تو قدم می زدم و دور و برم
چشمها پُر خون شد، قرنیهها ریخت به هم
روضه خوان خواست که از غصّهی ما یاد کند
سینه ها پاره شد و مرثیهها ریخت به هم
پای عشق تو برادر کُشی افتاد به راه
شهر از وحشت نرخ دیهها ریخت به هم
بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند
دلمان تنگ شد و قافیهها ریخت به هم
من که هرگز به تو نارو نزدم حضرت عشق
پس چرا زندگیِ سادهی ما ریخت به هم 🌸☘
شوق یک رابطه با حاشیهها ریخت به هم
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدیّ و همهی فرضیه ها ریخت به هم
روح غمگینِ تو در کالبدم جا خوش کرد
سرفه کردی و نظام ریهها ریخت به هم
در کنار تو قدم می زدم و دور و برم
چشمها پُر خون شد، قرنیهها ریخت به هم
روضه خوان خواست که از غصّهی ما یاد کند
سینه ها پاره شد و مرثیهها ریخت به هم
پای عشق تو برادر کُشی افتاد به راه
شهر از وحشت نرخ دیهها ریخت به هم
بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند
دلمان تنگ شد و قافیهها ریخت به هم
من که هرگز به تو نارو نزدم حضرت عشق
پس چرا زندگیِ سادهی ما ریخت به هم 🌸☘
- ۸۷
- ۱۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط