سربازا رو تگ کنید 😍
سربازا رو تگ کنید 😍
.
خودمم دیده بودم بغض موقع تراشیدن موهایش را،
لرزش دستهایش وقتی بند آن پوتین های لعنتیش را میبست،
خودم شمرده بودم که دو سال میشود چند ماه،چند هفته،چند روز و حتی چند ثانیه...
میشود چند وقت بدون دیدن آن چشم های ستاره بارانش،
چند ماه بدون نفس کشیدن توی عطر تنش...
خودم آب ریخته بودم پشت سرش،
بغضم را قورت داده بودم و گفته بودم دو سال که چیزی نیست،
حرف بیست سال هم باشد،
من همینجا پشت همین در،منتظرت میمانم...
خودم از زیر قرآن ردش کرده بودم و قول داده بودم مثل برق و باد میگذرد این دو سال لعنتی...
خودم ساکش را برایش بسته بودم و خودم بوسه ی خداحافظی کاشته بودم روی گونه اش،
من شده بودم کوه و پشت مرد مو تراشیده ی پوتین به پای لباسِ سربازی پوشم ایستاده بودم...
شده بودم کوهی که قرار بود خم به ابرو نیاورد از دلتنگی،از نبودِ کسی،از این همه دوری...
ولی این راهِ دور
این ماه ها و ساعت ها و محروم بودن از امنیت آغوشش
بخدا که کوه را از پا در می آورد
چه برسدِ به منِ زنِ محتاجِ دستانش.
.
#فاطمه_جوادی
#دلبر_نویس
.
.
.
نظرتون در مورد عکس و کپشن؟
.
.
.
. 💖
.
خودمم دیده بودم بغض موقع تراشیدن موهایش را،
لرزش دستهایش وقتی بند آن پوتین های لعنتیش را میبست،
خودم شمرده بودم که دو سال میشود چند ماه،چند هفته،چند روز و حتی چند ثانیه...
میشود چند وقت بدون دیدن آن چشم های ستاره بارانش،
چند ماه بدون نفس کشیدن توی عطر تنش...
خودم آب ریخته بودم پشت سرش،
بغضم را قورت داده بودم و گفته بودم دو سال که چیزی نیست،
حرف بیست سال هم باشد،
من همینجا پشت همین در،منتظرت میمانم...
خودم از زیر قرآن ردش کرده بودم و قول داده بودم مثل برق و باد میگذرد این دو سال لعنتی...
خودم ساکش را برایش بسته بودم و خودم بوسه ی خداحافظی کاشته بودم روی گونه اش،
من شده بودم کوه و پشت مرد مو تراشیده ی پوتین به پای لباسِ سربازی پوشم ایستاده بودم...
شده بودم کوهی که قرار بود خم به ابرو نیاورد از دلتنگی،از نبودِ کسی،از این همه دوری...
ولی این راهِ دور
این ماه ها و ساعت ها و محروم بودن از امنیت آغوشش
بخدا که کوه را از پا در می آورد
چه برسدِ به منِ زنِ محتاجِ دستانش.
.
#فاطمه_جوادی
#دلبر_نویس
.
.
.
نظرتون در مورد عکس و کپشن؟
.
.
.
. 💖
۲.۷k
۲۴ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.