در آینه نگاه کردم موهایم سفید شده بود، دستانم چروکیده و خ
در آینه نگاه کردم موهایم سفید شده بود، دستانم چروکیده و خسته شده بودند..من از پیر شدن میترسیدم .همیشه عاشق موهای طلاییم بودم حالا نگران بودم چه رنگی به موهایم بزنم تا مثل جوانیم خوش رنگ بشود. صدایی نامم را تکرار میکرد برگشتم دخترم را دیدم که صدا میزد
" مامان چرا به آینه زل زده ای تو زیباترین مادر دنیایی بیا بنشین چایی برایت بریزم راستی محمد هم تا چند روز دیگر دست شکسته اش را باز میکند و دیگر نگران مدرسه رفتنش نیستم.."
نمیدانستم کجایم من نوه ای به نام محمد داشتم اما هرگز یادم نمی آمد کی آنقدر پیر شدم که یادم نیست؟؟
صدای مردانه ای را از داخل حیاط میشنیدم که نظرم را به خودش جلب کرد از پنجره نگاه کردم دستان دختر مو طلایی زیبایی را گرفته بود تا زمین نخورد و زیر لب صدایش میزد وای خدای من چرا صورتش را نمیبینم؟
میترسیدم نگاهش کنم اما دلبر من نباشد یعنی من سالها کنار چه کسی موهایم را سفید کرده ام...؟
تکانی خوردم دستانم میلرزید چشمانم را باز کردم صورتش را دیدم اما موهایش دیگر سفید نبود در آغوشش بودم
آرام صدایم زد و گفت:" باز چه خوابی دیده ای دیوانه؟"
محکم در آغوش گرفتمش و چشمانم خیس اشک شد
زمزمه کردم خداروشکر که در کنار تو هستم
#الهه_رضایی
" مامان چرا به آینه زل زده ای تو زیباترین مادر دنیایی بیا بنشین چایی برایت بریزم راستی محمد هم تا چند روز دیگر دست شکسته اش را باز میکند و دیگر نگران مدرسه رفتنش نیستم.."
نمیدانستم کجایم من نوه ای به نام محمد داشتم اما هرگز یادم نمی آمد کی آنقدر پیر شدم که یادم نیست؟؟
صدای مردانه ای را از داخل حیاط میشنیدم که نظرم را به خودش جلب کرد از پنجره نگاه کردم دستان دختر مو طلایی زیبایی را گرفته بود تا زمین نخورد و زیر لب صدایش میزد وای خدای من چرا صورتش را نمیبینم؟
میترسیدم نگاهش کنم اما دلبر من نباشد یعنی من سالها کنار چه کسی موهایم را سفید کرده ام...؟
تکانی خوردم دستانم میلرزید چشمانم را باز کردم صورتش را دیدم اما موهایش دیگر سفید نبود در آغوشش بودم
آرام صدایم زد و گفت:" باز چه خوابی دیده ای دیوانه؟"
محکم در آغوش گرفتمش و چشمانم خیس اشک شد
زمزمه کردم خداروشکر که در کنار تو هستم
#الهه_رضایی
۲.۸k
۰۸ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.