مست چشمانت شدم

مست چشمانت شدم
در انتهای این غزل

و گرفتار دو‌چشمت
بوده ام من از ازل

اینچنین شیدایی و عاشق
کشی حقم نبود

پس چرا بازم اسیرت
گشته ام در این غزل

#وصیپور
دیدگاه ها (۱)

کوه با نخستین سنگ‌ها آغاز می‌شود و انسان با نخستین درد ...من...

پنجــره را بــاز ڪردمـ نفــس بیــایــد عطــر تــو آمــد قــر...

‌سرخ میشوی وقتی میشنوی دوستت دارمزردمیشوم وقتی میشنوم دوستم ...

فردا اگربدون #تُ باید به سر شودفرقی نمی‌کند شب من کی سحر شود...

از تو می گویم غزل با این دل شیدایی امشاعر چشم فریبا ، خالق ز...

از تو می گویم غزل با این دل شیدایی امشاعر چشم فریبا ، خالق ز...

#شعر«گفته بودی که چرا محوِ تماشایِ منی»یا چرا در پیِ چشمانِ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط