𝐼 𝑤𝑖𝑠ℎ 𝑡ℎ𝑒 𝑙𝑖𝑒𝑠 𝑤𝑒𝑟𝑒 𝑡𝑟𝑢𝑒
p:𝟏𝟕ادامه پارت
بدجوری با خودش درگیری داشت. بخاطر حاظر شدنش همه اتاق رو بهم ریخته بود. نمیتونست هیچ کفش مناسبی پیدا کنه، بنابر تجربه ای که داشت یه کفش بدون پاشنه که باهاش راحت باشه انتخاب کرد.
نگاهی به ساعت انداخ و با هین نسبتا بلندی پله ها رو طی کرد و رفت پایین.
با دیدن ماشینش و خودش که پشت بهش به ماشی تکیه داده بود و سوت میزد، لبخند زد.
_ببخشید فکر کنم منتظرت گذاشتم
برگشت و چند ثانیه اول رو نگاهی به سرتاپای هانول انداخت.
×نه ..به موقع اومدی
میخواست در ماشین رو باز کنه که با صدای جونگکوک متوقف شد
×یه لحظه
جلو اومد و درو باز کرد" شما چرا وقتی من هستم"
لبخند زد و نشست. جونگکوک هم سوار شد و نشست، بعد اینکه کمر بندش رو بست چند لحظه با تعجب بو کشید که صدای بو کشیدنش باعث تعجب هانول هم شد
_چیشده؟
×ادکلنت رو عوض کردی؟
_چی؟ ...ن-نه
کمربندش رو باز کرد و خم شد طوری که بینی ش نزدیک گردن هانول بود
تپش قلبش به طور چشمگیری بالا رفته بود؛ نفسشو حبس کرده بود و دعا میکرد صدای قلبشو نشنوه
×هووم ..خوبه ...اوم گل رز، گاردنیای یاسمنی، وانیل و... بلسان کلمبیایی؟
بعد از همون فاصله زل زد به هانول" درست گفتم؟"
_چ-چی ...آره.. شاید
﹏﹏﹏﹏﹏
مایشن و پارک کرد و در باز کرد تا هانول پیاده شه
بعد اینکه وارد شدن ، دستشو دور بازوی جونگکوک حلقه کرد و نگاهی به خودشون و بعد به کفشاش انداخت و زیر لب گفت" کاش پاشنه بلند میپوشیدم"
بین جمعیت دنبال صاحب این مهمانی و کلکسیون بودن تا تبریکی عرض کنن که بلخره پیداش کردن ..دور میزش چه شلوغ هم بود.
با موهای جوگندمی و یه خانمی که کنارش بود که از ژستشون معلوم بود همسر یا دوست دخترشه سلام و احوالپرسی کرد و بعد سرتا پامو ورانداز کرد و گفت" کاش زودتر آشنا میشدیم خانمِ..."
_ممنون ولی من فکر میکنم الانشم زود بود واسه آشنایی با شما
لبخند رضایت روی لبای جونگکوک نقش بست
"خب آقای جئون شنیدیم که برخلاف ما دارین ورشکست میشین"
یه قلوپ از نوشیدنی توی دستش نوشید" درسته؟"
صدای خنده ی هانول همه نگاه های اطراف میز رو به خودش جلب کرد
_ببخشید جونگکوک
بعد دوباره صدای خنده هاش بلند شد" کلمه بر خلاف ما واقعا خنده دار بود ..."
از همه معذرت خواهی کرد" واقعا می بخشید نتونستم جلوی خودم رو بگیرم"
"میتونم بپرسم چی باعث خنده تون شد"
_اینکه گفتین برخلاف ما. شما واقعا این مهمونی و این کلکسیون رو اوج هنر و قدرت خودتون میدونین؟
با پوزخند مسخره ای گفت"ولی شما که تازه اومدین هنوز کلکسیون و مهمانی رو ندیدین"
_از میزبانش مشخصه!
موهاش رو پرت کرد پشت سرش و ادامه داد...
لایک+4۰
کامنتی چیزی🥲
#BTS #BTS_ARMY #Jungkook #ARMY #Novel
#بی_تی_اس #فیک #جونگکوک #آرمی #بنگتن #کیدراما #رمان
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.