حرف که میزنی

حرف که می‌زنی
من از هراس طوفان
زل می‌زنم به میز
به زیرسیگاری
به خودکار

تا باد مرا نبرد به آسمان.
لبخند که می‌زنی
من
ـ عین هالوها ـ
زل می‌زنم به دست‌هات
به ساعت مچی طلایی‌ات
به آستین پیراهن ا‌ت
تا فرو نروم در زمین.

دیشب مادرم گفت:
تو از دیروز فرورفته‌ای
در کلمه‌ای انگار
در عین
در شین
در قاف
در نقطه‌ها!
دیدگاه ها (۲۶)

سلام به "آنها" که همیشه دم دست هستند...آدم هایی که عجله ندار...

می‌دونی؛ دو جور دل‌شکن داریم: دل‌شکنی که می‌دونه داره دل می‌...

خدا کند یه اتفاق خوب بیافتد،وسط زندگیمان...آری همینجا،وسط بی...

قطره های کوچک آباقیانوس بزرگ را می سازند...و دانه های کوچک ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط