دلم میخواهد
دلم میخواهد
کنار تو باشم
کنار نشستن های تو
و خندیدن های تو
کنارِ گرمای بودنت
و حضورِ همیشگی ات
کنارِ مهربانی و صداقتت
وقتی نگاهم میکنی
کنار تو باشم
و مثل کودکی سرکش و گستاخ
آهسته آهسته به تو نزدیکتر شوم
و وقتی نگاهم میکنی
سرم را به سمت دیگری بچرخانم
و تو با لبخند اجازه اش را صادر کنی
برای من همین لبخند کافی است
اینکه حضورم را حس میکنی
و بودنم را
و نزدیک شدنم را
وقتی برای اذیت کردنت
خودم را کمی کنار میکشم
دستم را بگیری و به سمت خود بکشانی ام
اینکه شوق آغوش تو مرا بسوزاند
ولی غرورم منع ام کند
و تو بفهمی و ...
به خود بخوانی ام
نسبت من به تو
درهیچ تناسب ریاضی درج نشده است
مهربان
دستان تو آغاز یک اتصال است
یک وصلت بی پایان
وقتی کنار تو خودم را به تو می چسبانم
و ضربان شریان تو را حس میکنم
خجالتی که از نگاه تو بیرون میزند
و شوق یک آغوش طولانی
دستانم راحلقه ای بر اندام زنانه ات میکنم
و از شرم نگاه تو را از پشت به آغوش میکشم
سرم را روی شانه های کوچک اما بزرگ تو میگذارم
و دستانم را شبیه حسی چون مالکیت محکم میکنم
و تو این حس مرا میفهمی
و خود مملوک من میشوی
و...
انحنای اندام ظرف تو را
از هر شهوتی مبرا میکنم
و چون کودکی بسانِ محبت
میبینم
لب هایم را بر پشت زنانه و ظریف تو می گذارم
و کمر تو را به قتل یک عاشق میبندم
و تو سر می چرخانی
و نگاهمان گره میخورد
ولی شرم نگاه
مثل همیشه
نگاه تو را جدا میکند
گیسوی تو بر روی صورت من
مثل نوازش یک ابر بهاری است.
تو گره ی دستان مرا باز میکنی
و صورت به صورت نگاهم میکنی
حرفی که فقط از چشمان آدمها گفته میشود.
یک خواهش عمیق عاشقانه...
لب های خود را بر پیشانی ام میگذاری
و گرمای آن تاعمق نفیرم شعله میزند
گاهی عنان کار از دستم در میرود
و می خواهم به تو هجوم بیاورم
ولی تو می فهمانی
در عشق ترتیب و موالات شرط است.
چشمهایت را میبندی
و حسی درون من درس این عشق بازی را القا میکند.
لبهایم را روی پلک مست تو می گذارم و بوسمت.
می خواهم حرفی از ادامه بگویم
آرام انگشت را روی دهانم مینهی و..
میفهمم
سکوت واجب است.
بین عاشق و معشوق نگاه حرف میزند نه زبان.
دستانم را بر گیسوی تو میزنم
و سرت را به آسمان میکنی
و سپیدی گلوی تو را بوسه میکنم
و تو ..
و تو ..
صدای نفس هایت به گوش میرسد
و مرا محکم تر از هر میخی به کوهی به آغوش خود میکشی.
و میفهمانی تمام من برای تو است
و تمام تو برای من.
میفهمانی اگر برای دنیا سردار باشم
برای تو سربازی جیره خوارم.
لبهایت را بر سکوتِ لبهایم مینهی
و محکم میفشاری
تا مبادا کلمه ای از آن رسوخ کند.
حتی گاهی نفس هم کم میشود
کمی بیشتر از حد طولانی این بوسه ممکن است مرا به مرگ برساند
درآخرین دقیقه مرا میرهانی
که به نفس نفس بیافتم.
یعنی مرگ و زندگی عاشق به یک بوسه ی معشوق است
مردها متجاوزگرانِ خوبی اند
و تو میدانی
و هر بار فکرم را میخوانی
نمی گذاری مرز ها را بشکنم
دستهایم را بر انحنای کمرت به لمس وا میدارم
و تو بی اختیار مرا بیمرز میخواهی
این حرفها گفتنی نیست
کشیدنی است
بر دفتر عاشقی.
+18
دستهایم را بر انحنای کمرت به لمس وا میدارم
و تو بی اختیار مرا بیمرز میخواهی
شکستن مرزها همیشه بد نیست وقتی
حرف از جفرافیای عاشقی باشد
و من جغرافی دان خوبی هستم
ولی فقط ....
در سرزمین اندام تو
بوسه از لبهای تو آغاز میشود.
و بر عمیق ترین چال زندگی
در گونه های تو میرسم.
وقتی به خنده ناز میکنی
و مرا به بوسه دعوت...
پیشانی ات را باید با شوق و مهر بوسید.
و حتی چانه ات میبینی
برای عاشق فرقی نیست
از حریم تا حرمت
سرت را که بالا میکنی گلویت را می بوسم آرام به شانه هایت که باز عاشقی را به دوش کشیده میرسم.
این حریم با حرمتی است
و ملایک بر آن سجده کرده اند
و احترام بر عاشق واجب است
اول به رسم عاشقی بر شانه راستت بوسه میزنم به مهر
و بعد به رسم وفاداری به شانه ی چپ ات.
پایین که میرسم صدای تپش های قلبت
به مرز تپیدن میرسد
و شوق رسیدن
دستم را بر سینه ات می گذارم تا جایگاه خود را حس کنم
ضربانی که به ضربان قلب من پیوسته است.
بین دو سینه ات گردنبند باید باشد به رسم عاشق ها
یکی مرغ آمین و یکی نام دلبر
به آرامی باز میکنم
و بر روی سینه ات
میان دو کوه ، بوسه بارانت می کنم
صدای نفس های تو به گوشم کرانه میشود
و لبهای مرا به بوسه میخوانی
و....
#گردیوز
#سردار
#عاشقانه
┏━━━✨ 🌺 ✨ ━━━┓
⠀ @Talkh_Nameha
┗━━━✨ 🌺 ✨ ━━━┛
کنار تو باشم
کنار نشستن های تو
و خندیدن های تو
کنارِ گرمای بودنت
و حضورِ همیشگی ات
کنارِ مهربانی و صداقتت
وقتی نگاهم میکنی
کنار تو باشم
و مثل کودکی سرکش و گستاخ
آهسته آهسته به تو نزدیکتر شوم
و وقتی نگاهم میکنی
سرم را به سمت دیگری بچرخانم
و تو با لبخند اجازه اش را صادر کنی
برای من همین لبخند کافی است
اینکه حضورم را حس میکنی
و بودنم را
و نزدیک شدنم را
وقتی برای اذیت کردنت
خودم را کمی کنار میکشم
دستم را بگیری و به سمت خود بکشانی ام
اینکه شوق آغوش تو مرا بسوزاند
ولی غرورم منع ام کند
و تو بفهمی و ...
به خود بخوانی ام
نسبت من به تو
درهیچ تناسب ریاضی درج نشده است
مهربان
دستان تو آغاز یک اتصال است
یک وصلت بی پایان
وقتی کنار تو خودم را به تو می چسبانم
و ضربان شریان تو را حس میکنم
خجالتی که از نگاه تو بیرون میزند
و شوق یک آغوش طولانی
دستانم راحلقه ای بر اندام زنانه ات میکنم
و از شرم نگاه تو را از پشت به آغوش میکشم
سرم را روی شانه های کوچک اما بزرگ تو میگذارم
و دستانم را شبیه حسی چون مالکیت محکم میکنم
و تو این حس مرا میفهمی
و خود مملوک من میشوی
و...
انحنای اندام ظرف تو را
از هر شهوتی مبرا میکنم
و چون کودکی بسانِ محبت
میبینم
لب هایم را بر پشت زنانه و ظریف تو می گذارم
و کمر تو را به قتل یک عاشق میبندم
و تو سر می چرخانی
و نگاهمان گره میخورد
ولی شرم نگاه
مثل همیشه
نگاه تو را جدا میکند
گیسوی تو بر روی صورت من
مثل نوازش یک ابر بهاری است.
تو گره ی دستان مرا باز میکنی
و صورت به صورت نگاهم میکنی
حرفی که فقط از چشمان آدمها گفته میشود.
یک خواهش عمیق عاشقانه...
لب های خود را بر پیشانی ام میگذاری
و گرمای آن تاعمق نفیرم شعله میزند
گاهی عنان کار از دستم در میرود
و می خواهم به تو هجوم بیاورم
ولی تو می فهمانی
در عشق ترتیب و موالات شرط است.
چشمهایت را میبندی
و حسی درون من درس این عشق بازی را القا میکند.
لبهایم را روی پلک مست تو می گذارم و بوسمت.
می خواهم حرفی از ادامه بگویم
آرام انگشت را روی دهانم مینهی و..
میفهمم
سکوت واجب است.
بین عاشق و معشوق نگاه حرف میزند نه زبان.
دستانم را بر گیسوی تو میزنم
و سرت را به آسمان میکنی
و سپیدی گلوی تو را بوسه میکنم
و تو ..
و تو ..
صدای نفس هایت به گوش میرسد
و مرا محکم تر از هر میخی به کوهی به آغوش خود میکشی.
و میفهمانی تمام من برای تو است
و تمام تو برای من.
میفهمانی اگر برای دنیا سردار باشم
برای تو سربازی جیره خوارم.
لبهایت را بر سکوتِ لبهایم مینهی
و محکم میفشاری
تا مبادا کلمه ای از آن رسوخ کند.
حتی گاهی نفس هم کم میشود
کمی بیشتر از حد طولانی این بوسه ممکن است مرا به مرگ برساند
درآخرین دقیقه مرا میرهانی
که به نفس نفس بیافتم.
یعنی مرگ و زندگی عاشق به یک بوسه ی معشوق است
مردها متجاوزگرانِ خوبی اند
و تو میدانی
و هر بار فکرم را میخوانی
نمی گذاری مرز ها را بشکنم
دستهایم را بر انحنای کمرت به لمس وا میدارم
و تو بی اختیار مرا بیمرز میخواهی
این حرفها گفتنی نیست
کشیدنی است
بر دفتر عاشقی.
+18
دستهایم را بر انحنای کمرت به لمس وا میدارم
و تو بی اختیار مرا بیمرز میخواهی
شکستن مرزها همیشه بد نیست وقتی
حرف از جفرافیای عاشقی باشد
و من جغرافی دان خوبی هستم
ولی فقط ....
در سرزمین اندام تو
بوسه از لبهای تو آغاز میشود.
و بر عمیق ترین چال زندگی
در گونه های تو میرسم.
وقتی به خنده ناز میکنی
و مرا به بوسه دعوت...
پیشانی ات را باید با شوق و مهر بوسید.
و حتی چانه ات میبینی
برای عاشق فرقی نیست
از حریم تا حرمت
سرت را که بالا میکنی گلویت را می بوسم آرام به شانه هایت که باز عاشقی را به دوش کشیده میرسم.
این حریم با حرمتی است
و ملایک بر آن سجده کرده اند
و احترام بر عاشق واجب است
اول به رسم عاشقی بر شانه راستت بوسه میزنم به مهر
و بعد به رسم وفاداری به شانه ی چپ ات.
پایین که میرسم صدای تپش های قلبت
به مرز تپیدن میرسد
و شوق رسیدن
دستم را بر سینه ات می گذارم تا جایگاه خود را حس کنم
ضربانی که به ضربان قلب من پیوسته است.
بین دو سینه ات گردنبند باید باشد به رسم عاشق ها
یکی مرغ آمین و یکی نام دلبر
به آرامی باز میکنم
و بر روی سینه ات
میان دو کوه ، بوسه بارانت می کنم
صدای نفس های تو به گوشم کرانه میشود
و لبهای مرا به بوسه میخوانی
و....
#گردیوز
#سردار
#عاشقانه
┏━━━✨ 🌺 ✨ ━━━┓
⠀ @Talkh_Nameha
┗━━━✨ 🌺 ✨ ━━━┛
۳۳.۹k
۱۱ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.