⭐️یادی از سردار شهید محمدحسین (امیر) مهدی زاده⭐️
⭐️یادی از سردار شهید محمدحسین (امیر) مهدی زاده⭐️
🌷با اصرار در حالی که زخم شکمش خوب نشده و کیسه به او وصل بود می خواست از بیمارستان مرخص شود. می گفت: خانه من 70کیلومتری شیراز است. مادرم می تواند برایم یک تشک بیندازد و آبی به دستم بدهد. این تختی که من رویش خوابیده ام حق مجروحین کرمان و بندرعباس و مناطق دور است.
بالاخره هم دکترش را راضی کرد که مرخص شود. خودم کیسه هایش را عوض می کردم و زخمش را شستشو می دادم. یک هفته ای که گذشت، چند نفر از همرزمانش به ملاقاتش آمدند. وقتی دوستانش رفتند، دیدم رنگ و رویش عوض شده است.
- من یک مأموریتی دارم که حتماً باید برم.
- چی می گی. با این حال و احوالت مأموریتِ چی، کجا؟
اصرار فایده نداشت. به هر حال بلند شد، کیسه ادرار را در پاچه شلوارش گذاشت، شیرش را هم یک سمت دیگر و گفت من را به شیراز ببر. او را به شیراز و ترمینال رساندم و به منطقه برگشت💔
@Modafeaneharaam
🌷با اصرار در حالی که زخم شکمش خوب نشده و کیسه به او وصل بود می خواست از بیمارستان مرخص شود. می گفت: خانه من 70کیلومتری شیراز است. مادرم می تواند برایم یک تشک بیندازد و آبی به دستم بدهد. این تختی که من رویش خوابیده ام حق مجروحین کرمان و بندرعباس و مناطق دور است.
بالاخره هم دکترش را راضی کرد که مرخص شود. خودم کیسه هایش را عوض می کردم و زخمش را شستشو می دادم. یک هفته ای که گذشت، چند نفر از همرزمانش به ملاقاتش آمدند. وقتی دوستانش رفتند، دیدم رنگ و رویش عوض شده است.
- من یک مأموریتی دارم که حتماً باید برم.
- چی می گی. با این حال و احوالت مأموریتِ چی، کجا؟
اصرار فایده نداشت. به هر حال بلند شد، کیسه ادرار را در پاچه شلوارش گذاشت، شیرش را هم یک سمت دیگر و گفت من را به شیراز ببر. او را به شیراز و ترمینال رساندم و به منطقه برگشت💔
@Modafeaneharaam
۱.۱k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.