می خواهی بنشینی تو بغلم ه برات تاب بخوانم

می خواهی بنشینی تـوے بغلـــــم ڪه برات ڪتاب بخوانـم؟
می شـود آرام بنشـینی وڪَوش ڪنی؟
می شـود آنقـــــدر نفسهایت نریـزد روےڪَردنـم؟
آه...
می شـود دیڪَرڪتاب نخوانیــم؟
می شـود آنقـــــــدر بوسـم ڪنی
ڪه يادم برود دلـم چی می خواست...؟
دیدگاه ها (۲)

چہ شود...؟!#تــو بشوی جان من چشم بگشایم ببینم شده ای #یــار ...

اگر #تــــــو رادوست نداشتہ باشمپس چہ‌ چیزی را #دوست‌داشتہ‌ب...

آرزوها مثل لباس می‌مونن گاهی وقتی بهشون میرسی که دیگه اندازت...

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﻧﻪ!!! ﻭﻟﯽ ﮔﺎﻫـــــــﯽ... ﻣﯿﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط