ظرف غذایش که دستنخورده میماند وحشت میکردیم مطمئن می

ظرف غذایش که دست‌نخورده می‌ماند، وحشت می‌کردیم. مطمئن می‌شدیم حتماً گروهانی در یک ‌گوشه‌ی خطِ لشکر غذا نخورده.
این‌طوری اعتراض می‌کرد به کارمان.
تا آن گروهان را پیدا نمی‌کردیم و غذا نمی‌دادیم به‌شان، لب به غذایش نمی‌زد.
گاهی چهل‌‌وهشت ساعت غذا نمی‌خورد تا یقین کند همه غذا خورده‌اند.


🇮 🇷   🇮 🇷
دیدگاه ها (۱۵)

آغوش تو ؛سفارت بهشت روی زمین بود ... #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی

حضور میهمانان روسی در گلزار شهدای کرمان و ادای احترام به شهی...

The toughest thing in this world is to protect yourself from...

📊 تعداد رای های درخواست برنامه نود سیاسی با اجرای استاد را...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط