فروشنده عشق

فروشنده عشق
part⑧
ویو ا/ت:

رفتیم تو اتاق
یه اتاق با تم ابی اسمانی و سفید بود یه تخت دونفره بود با ملافه ابی اسمانی
گوشه اتاق یه میز ارایش سفید بود
کنارشم یه کمد لباس سفید
یه فرش ترکیبی ابی و سفید هم وسط اتاق بود
یه مینی سوفا سفیدم هم کنار پنجره زود
ِهیونگ: بچه تا کی میخواین وایستین بیاین بشینین دیگه

تا رفتیم نشستیم یهو در باز شد
بازم اون سه تا پسر بودن
هانول: چیه؟ چی میخواین؟ اومدیم همراتون دیگه دو مین بزارین تنها باشیم حداقل
تهیونگ: خفه شو گوشیتو بده من ببینم

گوشیه منو و هانول رو کرفت ولی هِیونگ به دروغ گفت تو خونه خودمون جا گذاشتم و نداد بهش
وقتی رفتن بیرون هیونگ گفت
هِیونگ: بچها من گوشیمو قایم میکنم نگه میدارم این بی سیم های گوش رو از خونه برداشتم بزارید گوشتون که اگه ازهم جدامون کردن در ارتباط باشیم
ا/ت: عررر فکر نمیکردم انقدر مغز داشته باشی اینارو برداری
هانول: اوک بده


کیوتا ببخشید دیر شد
امروز یکی گذاشتم بجاش فردا 3تا میزارم
دیدگاه ها (۳)

من اخرش بخاطر کیوتی این بچه میمیرم🤤🥺💚

اسلاید سوم خطر مرگ دارههه😔

ما باید عاشق هم باشیم:))))

حرفی برا گفتن ندارم خودتون ببینید🥺❤

پارت ۲ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط