من مریض را چه به قلم و بیان درد هایم مرا چه مبینی
⦋ منِ مریض را چه به قلم و بیان درد هایم؟ مرا چه ميبینی؟ آن ابلهاي که تن به هوس داده و حال خام و خموش در دستانت به رقص در ميآید؟ چه دراین پیچكِ دور قلم ميبینی؟ انگشتانم از خارهاي گلِ زیبایت به درد آمدهاند، گلِ زیبایَت همان تپندهي بي شرمي که به هیچ چیز و هیچ کس فکر نميکند!
بزرگيات را با ارقام کودکانهات بر قوارهاي که خمیدگياش را آشکار نميسازد، مزن، که دیگر توان نهان کردنش نیست. دیگر نميشود، هرچه مينگرم به این حوضكِ خشك شدهي نقاشيام، ناتواني را به روح خستهام ميکوبد. ⦌
بزرگيات را با ارقام کودکانهات بر قوارهاي که خمیدگياش را آشکار نميسازد، مزن، که دیگر توان نهان کردنش نیست. دیگر نميشود، هرچه مينگرم به این حوضكِ خشك شدهي نقاشيام، ناتواني را به روح خستهام ميکوبد. ⦌
- ۳.۵k
- ۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط