رمان اشفتگی
رمان اشفتگی
پارت 23
ا. ت یونگی باشو دیگ
یونگی اوف باش بابا بلند شدم
(ویو ا. ت)
بلند شدم و لباس بپوشدم و رفتم میزو چیدم یونگی هم اومد و شروع کردین ب خوردن
ا. ت یونگی اونا بزرگ ترین مافیا ها بودن
یونگی ار (با دهن پر)
ا. ت من همشون رو دید بودم اما اون اقای M رو نه اون کیه؟
یونگی اونم مافیاس ولی همش صورتش رو میپوشون و با فیلتر صدا حرف میزن تا کسی نشناستش و بعدم تو اونارو از کجا میشناسی؟
ا. ت اونشب که اومدین پیشم و داستان رو طریف میکن
یونگی چرا بهمون نگفتی خو؟
ا. ت ترسیدم ی بلای سریم بیار
که در زنگ خورد
ا. ت یا نکن جیمین 😐
یونگی فک کنم جیمین
ا. ت حالا چیکار کنیم
یونگی بهش توضیح میدیم
ا. ت نه نمیشه
یونگی تو چرا میترسی من باید ب ترسم که جیمین نکشتم بخاطر اینکه با خواهرش رابطه دارم
و یونگی میره درو باز میکن
جیمین سلام و میاد داخل و روی مبل میشینه
ا. ت و یونگی به هم ی نگاهی میکنن
یونگی جیمین حالت خوبه
جیمین ار شما چی؟
یونگی خوبیم
جیمین خوب بگین میشنوم
ا. ت و یونگی چی رو
جیمین این که باهم رابطه دارین
ا. ت و یونگی چی 😳تو از کجا میدونی
جیمین خر که نیستم نفهمم
که گوشی ی یونگی زنگ میخور
مکالمه
یونگی: سلام
کای: سلام ریس منم کای
یونگی: سلام چی شد چرا زنگ زدی؟
کای: مافیا M ی مهمونی خصوصی ترتیبی داد و شما و خانوم پارک رو هم ویژ دعوت کرده
یونگی: چی چه مهمونی
کای: منم نمیدونم ریس
یونگی: خوب ساعت چند هس حالا
کای: 8
یونگی: خوب باش مرسی که خبر دادی
پایان تماس
جیمین کیه بود
یونگی یکی از دوستام بود برای مهمونی دعوتم کرد
جیمین اهان باشه پس منم برم خونه شما دوتا مرغ عشق رو تنها میزارم
ا. ت و یونگی میخندن
پارت 23
ا. ت یونگی باشو دیگ
یونگی اوف باش بابا بلند شدم
(ویو ا. ت)
بلند شدم و لباس بپوشدم و رفتم میزو چیدم یونگی هم اومد و شروع کردین ب خوردن
ا. ت یونگی اونا بزرگ ترین مافیا ها بودن
یونگی ار (با دهن پر)
ا. ت من همشون رو دید بودم اما اون اقای M رو نه اون کیه؟
یونگی اونم مافیاس ولی همش صورتش رو میپوشون و با فیلتر صدا حرف میزن تا کسی نشناستش و بعدم تو اونارو از کجا میشناسی؟
ا. ت اونشب که اومدین پیشم و داستان رو طریف میکن
یونگی چرا بهمون نگفتی خو؟
ا. ت ترسیدم ی بلای سریم بیار
که در زنگ خورد
ا. ت یا نکن جیمین 😐
یونگی فک کنم جیمین
ا. ت حالا چیکار کنیم
یونگی بهش توضیح میدیم
ا. ت نه نمیشه
یونگی تو چرا میترسی من باید ب ترسم که جیمین نکشتم بخاطر اینکه با خواهرش رابطه دارم
و یونگی میره درو باز میکن
جیمین سلام و میاد داخل و روی مبل میشینه
ا. ت و یونگی به هم ی نگاهی میکنن
یونگی جیمین حالت خوبه
جیمین ار شما چی؟
یونگی خوبیم
جیمین خوب بگین میشنوم
ا. ت و یونگی چی رو
جیمین این که باهم رابطه دارین
ا. ت و یونگی چی 😳تو از کجا میدونی
جیمین خر که نیستم نفهمم
که گوشی ی یونگی زنگ میخور
مکالمه
یونگی: سلام
کای: سلام ریس منم کای
یونگی: سلام چی شد چرا زنگ زدی؟
کای: مافیا M ی مهمونی خصوصی ترتیبی داد و شما و خانوم پارک رو هم ویژ دعوت کرده
یونگی: چی چه مهمونی
کای: منم نمیدونم ریس
یونگی: خوب ساعت چند هس حالا
کای: 8
یونگی: خوب باش مرسی که خبر دادی
پایان تماس
جیمین کیه بود
یونگی یکی از دوستام بود برای مهمونی دعوتم کرد
جیمین اهان باشه پس منم برم خونه شما دوتا مرغ عشق رو تنها میزارم
ا. ت و یونگی میخندن
۹.۲k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.