روزی کسی به خیام خردمند که دوران کهنسالی را پشت سر می گذ

روزی کسی به خیام خردمند، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت: شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من، چه زمانی درگذشت؟!

خیام پرسید: این پرسش برای چیست؟

آن جوان گفت: من تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و...

خیام خندید و گفت: آدم بدبختی هستی ! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا نمیرند تو به دنبال مردگانت هستی ؟!... بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد.

همه ی ما باید ارزش زندگی را بدانیم و برای شادی هم بکوشیم.
دیدگاه ها (۰)

معاون وزیر راه: برای ساخت ۴ میلیون واحد نهضت ملی مسکن، ۴ هزا...

ادبیات مشترک و بسیار شبیه هم بیانیه اخیر موسوی با آخرین بیان...

اقتصاد یا بهتره بگم استدلالات اقتصادی جالبی داریمتو بالا رفت...

اگر باور کنی یا نه تو را در خواب میدیدمدو چشمان قشنگت را شرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط