دست مرا بگیر که باغ نگاه تو

دست مرا بگیر که باغ نگاه تو
چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود
من جاودانی ام که پرستوی بوسه ات
بر روی من دری ز بهشت خدا گشود
اما چه میکنی
دلی را که در بهشت خدا هم غریب بود ...
........................................

بازو به دور گردنم از مهر حلقه کن
بر آسمان بپاش شراب نگاه را
بگذار از دریچه چشم تو بنگرم
....لبخند ماه را ...

دلمویه ناگهان ....همایون .زبون دراز کوته فکر
دیدگاه ها (۰)

من یک پدرم ..اما پدر نشدم ..چون از نعمت داشتن دختر محرومم به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط