سیاسی تاریخی
( ۶ )
─═══✪🍃📔🍃✪═══┅─
❍◁یک روز نصیری °رئیس ساواک شاه° برای بازدید به زندان آمد. آیة اللّه سیّد محمود طالقانی قرآن می خواند و عینکش نیز تا نوک بینی پایین آمده بود.
❀ رئیس زندان که پشت سر نصیری می آمد، با دستپاچگی به طرف طالقانی اشاره کرد و گفت: «از جا بلند شو! مگر نمی بینی رئیس کل ساواک می آیند؟».
❏ آ یت اللّه طالقانی خیلی خونْ سرد و بدون این که قرآن را کنار بگذارد یا عینک را روی چشمش مرتب کند، دستش را بلند کرد و به صورت تحقیرآمیزی به طرف رئیس زندان اشاره کرد و گفت..
✿ این مرد، ارباب توست. چرا به من می گویی بلند شو؟!..
📄 صد حکایت اخلاقی، شعبانعلی لامعی، ص 21، به نقل از حدیث زندگی، شماره 8
─════༅𖣔6⃣𖣔༅═════─
#طالقانی_ابوذر_انقلاب
#طالقانی_شمشیر_مالک_اشتر
─═══✪🍃📔🍃✪═══┅─
❍◁یک روز نصیری °رئیس ساواک شاه° برای بازدید به زندان آمد. آیة اللّه سیّد محمود طالقانی قرآن می خواند و عینکش نیز تا نوک بینی پایین آمده بود.
❀ رئیس زندان که پشت سر نصیری می آمد، با دستپاچگی به طرف طالقانی اشاره کرد و گفت: «از جا بلند شو! مگر نمی بینی رئیس کل ساواک می آیند؟».
❏ آ یت اللّه طالقانی خیلی خونْ سرد و بدون این که قرآن را کنار بگذارد یا عینک را روی چشمش مرتب کند، دستش را بلند کرد و به صورت تحقیرآمیزی به طرف رئیس زندان اشاره کرد و گفت..
✿ این مرد، ارباب توست. چرا به من می گویی بلند شو؟!..
📄 صد حکایت اخلاقی، شعبانعلی لامعی، ص 21، به نقل از حدیث زندگی، شماره 8
─════༅𖣔6⃣𖣔༅═════─
#طالقانی_ابوذر_انقلاب
#طالقانی_شمشیر_مالک_اشتر
۱.۰k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.