MATN GAM
- توی دفتر خاطراتش با نهایت بغض نوشته بود :
30 : 1 دقیقهی شب بود که تکست سلامش توی نوتیف گوشیم خودنمایی کرد ؛ دقیقا بعد از ۱ ماه و ۳ روز ، نمیدانستم این بشر قصد جانم را داشت یا چی !
جوابش را اینگونه دادم : ‹ سلام بفرمایید ›
و چشمانم را زومِ ایزتایپینگِ بالای صفحه کردم؛ نوشت :
‹ واقعا ببخشید اشتباه شد ›
و من به یک باره فهمیدم جهنم چیست و مردن چیست و شاید میتوانم بگوییم قلبی دیگر برایم نموند... .
30 : 1 دقیقهی شب بود که تکست سلامش توی نوتیف گوشیم خودنمایی کرد ؛ دقیقا بعد از ۱ ماه و ۳ روز ، نمیدانستم این بشر قصد جانم را داشت یا چی !
جوابش را اینگونه دادم : ‹ سلام بفرمایید ›
و چشمانم را زومِ ایزتایپینگِ بالای صفحه کردم؛ نوشت :
‹ واقعا ببخشید اشتباه شد ›
و من به یک باره فهمیدم جهنم چیست و مردن چیست و شاید میتوانم بگوییم قلبی دیگر برایم نموند... .
۲.۴k
۲۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.