لباس محلی آذری
❌این لباس اورجینال نیست. پیشنهاد هوش مصنوعیه.
🔹در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه هیچکس را بیشتر از او دوست نداشته باشم.
🔸مادرم مرا بوسید و گفت:
نمیتوانی عزیزم!
🔹گفتم:
میتوانم، من تو را از پدر و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.
🔸مادر گفت:
یکی میآید که نمیتوانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.
🔹نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ولی خوب که فکر میکردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفتهاش بودم ولی نه بهاندازه مادرم.
🔸بزرگتر که شدم عاشق شدم. خیال کردم نمیتوانم به قول کودکیام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم کدامیک را بیشتر دوست داری؟ باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد.
🔹سالها گذشت و یکی آمد. یکی که تمام جان من بود. همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت:
دیدی نتوانستی.
🔸و من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر میخواستم. او با آمدنش سلطان قلب من شده بود.
🔹من نمیخواستم و نمیتوانستم به قول دوران کودکیام عمل کنم. آخر من خودم مادر شده بودم.
#دنیای_فانتزی_ویسگون
#FantasyWorldWisgoon
#فانتزی #کیوت #بامزه
#رویایی #زیبا #جادویی
#آذری #ایران #مادر
🔹در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه هیچکس را بیشتر از او دوست نداشته باشم.
🔸مادرم مرا بوسید و گفت:
نمیتوانی عزیزم!
🔹گفتم:
میتوانم، من تو را از پدر و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.
🔸مادر گفت:
یکی میآید که نمیتوانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.
🔹نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ولی خوب که فکر میکردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفتهاش بودم ولی نه بهاندازه مادرم.
🔸بزرگتر که شدم عاشق شدم. خیال کردم نمیتوانم به قول کودکیام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم کدامیک را بیشتر دوست داری؟ باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد.
🔹سالها گذشت و یکی آمد. یکی که تمام جان من بود. همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت:
دیدی نتوانستی.
🔸و من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر میخواستم. او با آمدنش سلطان قلب من شده بود.
🔹من نمیخواستم و نمیتوانستم به قول دوران کودکیام عمل کنم. آخر من خودم مادر شده بودم.
#دنیای_فانتزی_ویسگون
#FantasyWorldWisgoon
#فانتزی #کیوت #بامزه
#رویایی #زیبا #جادویی
#آذری #ایران #مادر
۲۹.۵k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.