پارت ۶ : زنگ بی موقع
پارت ۶ : زنگ بی موقع
دوستان پارت محدودیت سنی داره لطفا اگه جنبه ندارید نخونید که بعدش وردارید گزارش کنید
+ زدی لبام سرویس کردی میگی تسلیمی؟ نوبت منه بکش کنار دیلاق
_ اوه اوه چیبیکو وحشی شدی ؟
+ در حالت عادی بهت اعتراف نمیکردم ولی آره =^=
_ پس تسلیم شدی تعجبی نداره کسی نمیتونه در مقابل من مقاوم____
+ خفه شو دیگه * مثل سگ که هاری گرفته بود دازای بوسید 🗿🤲 *
+ لعنت بهت اوساما این لبای لعنتیت مگه چی دارن انگار هاری گرفتم ...
_ خواستم چیزی بگم ولی دیدم خیلی هات شده لپاش گل انداخته بود و لباش پف کرده بودو خواستنی تر از همیشه بودن و حسابی تحریک شده و دوباره اتاقو با بوی لنتی وانیل پر کرده بود دیگه داشتم روانی میشدم این هویج کوچولو چی داره که انقدر مست و خمارش شدم
+ اومدم دوباره بوسش کنم که با یه حرکت سریع جاهامون رو عوض کرد و خودش منو بوسید
* ۵ دقیقه بوسیدن پشت سر هم *
_ صدا های نفس نفس زدن جفتمون تو اتاق پیچیده بود
_ چیبی چخبره ؟ خیلی قرمزی و نفس نفس میزنی °^°
+ خ...فه ش..و تس...لیمم خو...دت فر....مون د...ست ب...گیر ( نقطه ها نفس نفس زدنه )
_ حالا پسر خوبی شدی
_ رفتم سراغ گردنش و لیسش زدم که یکم لرزید کارم که با گردنش تموم شد رفتم سراغ دکمه هاش دونه دونه بازشون کردم لباسش رو کامل در آوردم صورتش قرمز و نفساش نا منظم بود
_ هوی چیبی اگه ادامه بدی تا یه هفته نمیتونی راه بری ها انقدر خواستنی نباش
_ تا خواست چیزی بگه شروع به گذاشتن کیس مارک و لیسیدن بدنش کردم اولش گارد گرفته بود اما دیگه جلوی خودش نگرفت و شروع به ناله کردن کرد سمت نیپلاش رفتم تا خواستم کاری کنم گوشیم زنگ خورد اولش اهمیت ندادم بعد دیدم داره جر میده خودشو دو دقیقه ول کردم برم ببینم چخبره * وی یه جوری به گوشی نگاه برزخی کرد که چویا پشماش و خودش با هم ریختن گوشی هم خودش ریخت پشماش موند *
نویسنده : دازای گشنگم آروم باش چویا رید تو خودش تو مافیا هم از این نگاها نداشتی
دازای : آخه تازه داشتم به جاهای خوبش می رسیدم T^T
نویسنده : آروم باش من یه کاریش میکنم
دازای : راست میگی ؟ *^*
نویسنده : آره حالا برو گوشی جواب بده گوشی خودش جر داد
دازای : باوشه ^•^
_ کیهههههههههه * عربده زدن *
کونیکیدا : زهر مارررررررررررررر گمشو بیا جلسه خیلی مهمی داریم همه باید باشن وگرنه اخراجیییییییی منم از شرت خلاص میشم
_ اومدم * قطع کردن *
_ چیبی
+ هوم
_ باید برم
+ به ک____ * نویسنده : عههههه *
+ باشه بابا . به کبدم 🗿🤲
_ منم دوست دارم
+ بکش کنار منم جلسه دارم خیلی مهمه :/
_ باشه چیبی بای بای دفعه بعدی راه فرار نداری یادته گفتم که نمیتونی تا یه هفته راه بری؟ شوخی نکردم جدی گفتم * نگاه شیطانی *
+ * ریختن پشماش برای بار صدم *
+ خ....ب چی...کار کن..م * استرس گرفتن *
_ از الان نباید بترسی بیبی میخوام وقتی داری التماس میکنی ببینمت عمرا این فرصت از دست بدم
+ قرمز شدن
+ تمههههههه خفه شوووووو * رم کردن *
" برش زمانی آژانس "
علامت کونیکیدا (@)
@ چه عجب اومدید
_ بیخیالش بابا کونکییییدا . کون
@ برو گمشو تو اتاق جلسه تا نزدم صدا خر بدی
_ های های ( باشه باشه )
علامت فوکوزاوا (×)
× خوب گوش کنید خبر خیلی مهمی میخوام بهتون بدم ما از این به بعد با مافیا بندر کاری نداریم صلح کردیم اگر ببینیم یا بشنوم که یکی تون دعوا راه انداخته باشید خونتون گردن خودتونه 🗿🔪
همه با هم : هَنننننننننننننننننننننننننننن؟
× مرگگگگگگگگگگگگگگگگ * شمشیر کشیدن *
نویسنده : فوکوزاوا کون آروم باش تو رو خدا دعوا نکن
× آخه
نویسنده در گوش فوکو : وگرنه به موری نمیرسی هااااا
× باشه :/
× خب دیگه جمع کنید برید خونه تون
علامت آتسوشی (£)
£ پشمام یعنی آکوتاگاوا خشتکم سفره نمیکنه؟ * تو ذهنش گفت *
اون سر داستان مافیا : علامت کویو (₩) علامت موری (♧)
♧ درست شنیدید عربده هم نزنید
+ موری ساننننن یعنی چییییییی
♧ همین که هست اگرم حرف اضافه بزنید میام همین چرخو میکنم تو * نویسنده : موریییییییییییییییییی *
♧ چیههههههه؟
نویسنده : آدم باش وگرنه فوکو___
♧ باشه باشهههه
♧ همین چرخو میکنم تو حلقتون جلسه تامامه برید تو کوچه های شهر قدم بزنید من کارای مهم تر دارم 🗿☕
علامت آکوتاگاوا(÷)
÷ یعنی الان میتونم برم پیش جینکو؟ * لبخند شیطانی *
پایان
بچها یه نکته برای گوجو گتو پیشنهاد بدید چون نقش زیادی ندارن یه ایده بدید مخم نمیکشه برای گوجو و گتو :////
طبق معمول لایکا به ۱۰ برسه پارت میدم 🤲
دوستان پارت محدودیت سنی داره لطفا اگه جنبه ندارید نخونید که بعدش وردارید گزارش کنید
+ زدی لبام سرویس کردی میگی تسلیمی؟ نوبت منه بکش کنار دیلاق
_ اوه اوه چیبیکو وحشی شدی ؟
+ در حالت عادی بهت اعتراف نمیکردم ولی آره =^=
_ پس تسلیم شدی تعجبی نداره کسی نمیتونه در مقابل من مقاوم____
+ خفه شو دیگه * مثل سگ که هاری گرفته بود دازای بوسید 🗿🤲 *
+ لعنت بهت اوساما این لبای لعنتیت مگه چی دارن انگار هاری گرفتم ...
_ خواستم چیزی بگم ولی دیدم خیلی هات شده لپاش گل انداخته بود و لباش پف کرده بودو خواستنی تر از همیشه بودن و حسابی تحریک شده و دوباره اتاقو با بوی لنتی وانیل پر کرده بود دیگه داشتم روانی میشدم این هویج کوچولو چی داره که انقدر مست و خمارش شدم
+ اومدم دوباره بوسش کنم که با یه حرکت سریع جاهامون رو عوض کرد و خودش منو بوسید
* ۵ دقیقه بوسیدن پشت سر هم *
_ صدا های نفس نفس زدن جفتمون تو اتاق پیچیده بود
_ چیبی چخبره ؟ خیلی قرمزی و نفس نفس میزنی °^°
+ خ...فه ش..و تس...لیمم خو...دت فر....مون د...ست ب...گیر ( نقطه ها نفس نفس زدنه )
_ حالا پسر خوبی شدی
_ رفتم سراغ گردنش و لیسش زدم که یکم لرزید کارم که با گردنش تموم شد رفتم سراغ دکمه هاش دونه دونه بازشون کردم لباسش رو کامل در آوردم صورتش قرمز و نفساش نا منظم بود
_ هوی چیبی اگه ادامه بدی تا یه هفته نمیتونی راه بری ها انقدر خواستنی نباش
_ تا خواست چیزی بگه شروع به گذاشتن کیس مارک و لیسیدن بدنش کردم اولش گارد گرفته بود اما دیگه جلوی خودش نگرفت و شروع به ناله کردن کرد سمت نیپلاش رفتم تا خواستم کاری کنم گوشیم زنگ خورد اولش اهمیت ندادم بعد دیدم داره جر میده خودشو دو دقیقه ول کردم برم ببینم چخبره * وی یه جوری به گوشی نگاه برزخی کرد که چویا پشماش و خودش با هم ریختن گوشی هم خودش ریخت پشماش موند *
نویسنده : دازای گشنگم آروم باش چویا رید تو خودش تو مافیا هم از این نگاها نداشتی
دازای : آخه تازه داشتم به جاهای خوبش می رسیدم T^T
نویسنده : آروم باش من یه کاریش میکنم
دازای : راست میگی ؟ *^*
نویسنده : آره حالا برو گوشی جواب بده گوشی خودش جر داد
دازای : باوشه ^•^
_ کیهههههههههه * عربده زدن *
کونیکیدا : زهر مارررررررررررررر گمشو بیا جلسه خیلی مهمی داریم همه باید باشن وگرنه اخراجیییییییی منم از شرت خلاص میشم
_ اومدم * قطع کردن *
_ چیبی
+ هوم
_ باید برم
+ به ک____ * نویسنده : عههههه *
+ باشه بابا . به کبدم 🗿🤲
_ منم دوست دارم
+ بکش کنار منم جلسه دارم خیلی مهمه :/
_ باشه چیبی بای بای دفعه بعدی راه فرار نداری یادته گفتم که نمیتونی تا یه هفته راه بری؟ شوخی نکردم جدی گفتم * نگاه شیطانی *
+ * ریختن پشماش برای بار صدم *
+ خ....ب چی...کار کن..م * استرس گرفتن *
_ از الان نباید بترسی بیبی میخوام وقتی داری التماس میکنی ببینمت عمرا این فرصت از دست بدم
+ قرمز شدن
+ تمههههههه خفه شوووووو * رم کردن *
" برش زمانی آژانس "
علامت کونیکیدا (@)
@ چه عجب اومدید
_ بیخیالش بابا کونکییییدا . کون
@ برو گمشو تو اتاق جلسه تا نزدم صدا خر بدی
_ های های ( باشه باشه )
علامت فوکوزاوا (×)
× خوب گوش کنید خبر خیلی مهمی میخوام بهتون بدم ما از این به بعد با مافیا بندر کاری نداریم صلح کردیم اگر ببینیم یا بشنوم که یکی تون دعوا راه انداخته باشید خونتون گردن خودتونه 🗿🔪
همه با هم : هَنننننننننننننننننننننننننننن؟
× مرگگگگگگگگگگگگگگگگ * شمشیر کشیدن *
نویسنده : فوکوزاوا کون آروم باش تو رو خدا دعوا نکن
× آخه
نویسنده در گوش فوکو : وگرنه به موری نمیرسی هااااا
× باشه :/
× خب دیگه جمع کنید برید خونه تون
علامت آتسوشی (£)
£ پشمام یعنی آکوتاگاوا خشتکم سفره نمیکنه؟ * تو ذهنش گفت *
اون سر داستان مافیا : علامت کویو (₩) علامت موری (♧)
♧ درست شنیدید عربده هم نزنید
+ موری ساننننن یعنی چییییییی
♧ همین که هست اگرم حرف اضافه بزنید میام همین چرخو میکنم تو * نویسنده : موریییییییییییییییییی *
♧ چیههههههه؟
نویسنده : آدم باش وگرنه فوکو___
♧ باشه باشهههه
♧ همین چرخو میکنم تو حلقتون جلسه تامامه برید تو کوچه های شهر قدم بزنید من کارای مهم تر دارم 🗿☕
علامت آکوتاگاوا(÷)
÷ یعنی الان میتونم برم پیش جینکو؟ * لبخند شیطانی *
پایان
بچها یه نکته برای گوجو گتو پیشنهاد بدید چون نقش زیادی ندارن یه ایده بدید مخم نمیکشه برای گوجو و گتو :////
طبق معمول لایکا به ۱۰ برسه پارت میدم 🤲
۸.۷k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.