روشنایی پس از تاریکی
روشنایی پس از تاریکی
پارت 13
لباسمو عوض کردم سوار ماشینم شدم به لوکیشنی که برام فرستاده بود رفتم
وقتی رسیدم یه ساعت گذشته بود فهمیدم یه انبار متروکه خارج از شهره
دره انبار رو باز کردم و با ا/ت ای روبرو شدم که دست وپاشو به صندلی بسته بودن و دهنش هم بسته بود سریع رفتم سمتش و بقلش کردم دست و پا و دهنش رو باز کردم
*ته(با ترس و بغض و نگرانی)
+جونم خوبی؟ صدمه دیدی؟ (با نگرانی و ترس)
*نه خوبم فقط لطفا برگردیم خونه(با ترس)
+ باشه باشه نگران نباش برمیگردیم خونه(با لبخند و لحن امیدوارانه)
دستای ا/ت رو گرفتم که بریم
میا:جایی تشریف میبرین؟
سر جام خشک شدم اون میای هرزه..
+چی میخوای(با عصبانیت و حرص)
میا:هومممم... بزار ببینم... من تورو میخوام(پوزخند)
+اما من تورو نمیخوام هرزه دست از سر زندگیم ور دار(با عصبانیت)
میا: اوممممم یه چیزی میخوام
+چی؟ چی میخوای؟
میا:جون این هرزه رو(پوزخند) (و یه دفعه یه اسلحه از تو جیبش دراورد و سمت ا/ت گرفت)
میا:اگه این هرزه رو دوس داری از کنارش بیا اینور
*ته لطفا به حرفش گوش نده
+اما اون موقع جون تو به خطر میافته(با نگرانی)
*مهم نیس(با لبخند)
میا:تا 5 میشمارم... 1...
±دوست دارم(با لبخند)
میا:٢...3
*منم همینطور(با لبخند)
میا: 4.... 5... بای بای هرزه(با پوزخند)
ویو ا/ت
انتظار داشتم یه درد یا سوزش حس کنم چشامو بسته بودم و صدای شلیک شنیدم اما با دیدن اون صحنه...
_________________________________
شرطا کامل نشد اما گذاشتم فقط دونفر بهم گفتن ادامه بده بخواطر اون دونفر مینویسم🗿💔
شرطا:4 تا لایک 4 تا کامنت
پارت 13
لباسمو عوض کردم سوار ماشینم شدم به لوکیشنی که برام فرستاده بود رفتم
وقتی رسیدم یه ساعت گذشته بود فهمیدم یه انبار متروکه خارج از شهره
دره انبار رو باز کردم و با ا/ت ای روبرو شدم که دست وپاشو به صندلی بسته بودن و دهنش هم بسته بود سریع رفتم سمتش و بقلش کردم دست و پا و دهنش رو باز کردم
*ته(با ترس و بغض و نگرانی)
+جونم خوبی؟ صدمه دیدی؟ (با نگرانی و ترس)
*نه خوبم فقط لطفا برگردیم خونه(با ترس)
+ باشه باشه نگران نباش برمیگردیم خونه(با لبخند و لحن امیدوارانه)
دستای ا/ت رو گرفتم که بریم
میا:جایی تشریف میبرین؟
سر جام خشک شدم اون میای هرزه..
+چی میخوای(با عصبانیت و حرص)
میا:هومممم... بزار ببینم... من تورو میخوام(پوزخند)
+اما من تورو نمیخوام هرزه دست از سر زندگیم ور دار(با عصبانیت)
میا: اوممممم یه چیزی میخوام
+چی؟ چی میخوای؟
میا:جون این هرزه رو(پوزخند) (و یه دفعه یه اسلحه از تو جیبش دراورد و سمت ا/ت گرفت)
میا:اگه این هرزه رو دوس داری از کنارش بیا اینور
*ته لطفا به حرفش گوش نده
+اما اون موقع جون تو به خطر میافته(با نگرانی)
*مهم نیس(با لبخند)
میا:تا 5 میشمارم... 1...
±دوست دارم(با لبخند)
میا:٢...3
*منم همینطور(با لبخند)
میا: 4.... 5... بای بای هرزه(با پوزخند)
ویو ا/ت
انتظار داشتم یه درد یا سوزش حس کنم چشامو بسته بودم و صدای شلیک شنیدم اما با دیدن اون صحنه...
_________________________________
شرطا کامل نشد اما گذاشتم فقط دونفر بهم گفتن ادامه بده بخواطر اون دونفر مینویسم🗿💔
شرطا:4 تا لایک 4 تا کامنت
۵.۱k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.