آن نه شبنم بود ریزان وقت صبح از روی گل

آن نه شبنم بود ریزان، وقت صبح، از روی گل

گل ز شرمت ریخت بر خاک آبروی خویش را

مرده‌ام، عیسی‌دمی خواهم، که یابم زندگی

همره باد صبا بفرست بوی خویش را

#هلالی_جغتایی
♥ ️🍃
دیدگاه ها (۷)

‌گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردمتا در این راه بمیرم که ط...

‌گر قلب دلم را ننهد دوست عیاریمن نقد روان در دمش از دیده شما...

‌دل در بر من زنده برای غم تستبیگانهٔ خلق و آشنای غم تستلطفی ...

‌اگر دل دلبر و دلبر کدام استوگر دلبر دل و دلرا چه نام استدل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط