سیره عملی سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت

سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
پیشانیش از زور درد چروک افتاده بود. چهره اش در هم مچاله شده بود. انگار هر آن جمع‌تر می‌شد. باید عقب نشینی می‌کردیم و حاجی نگران بود که فرصت عقب بردن شهدا را نداشته باشیم. بچه‌ها که شهید می‌شدند، چهره‌ی حاجی برافروخته‌تر می‌شد. ولی این که نتوانیم شهدا را عقب ببریم، براش خیلی دردناک بود.
آن شب تا صبح خیلی به حاجی فشار آمد. سعی می‌کرد با بچه‌ها شهدا را بکشند عقب. ولی لحظه‌ی آخر، عجیب بود. حاجی نمی‌توانست از جبهه جدا شود. همه را فرستاده بود عقب. اما خودش گوشه کنار،‌دنبال بدن یکی از بچه‌ها می‌گشت.
@Hemmat_channel
دیدگاه ها (۱)

شعـــــــــــر مهــــــــــــدوےگرفته بوی تو را خلوت خزانی م...

کانال چند قدم تابهــشـــــــــــتپیامبر اکرم(صلی الله علیه و...

«درون سنگر با خود سخن می گویم. راستی چه خوب، از این فرصت است...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط