مردی فنجون قهوه اش را روی میز گذاشت و گفت:
مردی فنجون قهوه اش را روی میز گذاشت و گفت:
یه روزی خاک قدر بارون رو میدونه و اون موقع دیگه بارون نمیباره
قشنگ بود.
یه روزی خاک قدر بارون رو میدونه و اون موقع دیگه بارون نمیباره
قشنگ بود.
۲۱۵
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.