قسمت شانزدهم
قسمت شانزدهم
مهر ماه ۱۳۵۹ بود که خبردار شدم محسن عضو سپاه شده، هر کسی که آن روزها را درک کرده بود و از حال و هوای آن روزها با خبر بود و دل در گرو آرمانهای انقلاب داشت ، به نحوی برای جهاد قیام میکرد . آن کسی هم که احساس تکلیف عیانتری داشت عضو سپاه میشد. محسن هم به خوبی این مسئله را درک کرده بود و جای خود را پیدا کرده بود. به قول معروف ظرف و مظروف با همدیگر سنخیت پیدا کردند.
بعد از مدتی انگیزهام برای عضویت در سپاه دوچندان شد. یاد محسن افتادم و سری به او زدم .
محسن هم گفت :" فعلاً تو مجله پیام انقلاب تهران هستم، ولی به کردستان رفت و آمد دارم . "
شهریور ۱۳۶۰ که دیگر کشور از خانهای شده بود از ترور شهید بهشتی تا ترور شهیدان رجایی و باهنر و هزاران نفر، دیگر سبب شد ما هم وارد گود شویم . محسن هماهنگ کرد تا برای اولین بار برویم سپاه مهاباد و در آنجا خدمت کنیم. ایام مقارن با انتخابات ریاست جمهوری آیت الله خامنهای بود. به عنوان تیم تبلیغات سپاه ، مسئول صندوق در روستاها و عشایر منطقه بودیم . بعدها وارد برنامههای دیگر فرهنگی هم شدیم. محسن هم در تبلیغات سپاه بود هم در مجله پیام انقلاب قلم میزد، نماینده مجله در استان کردستان بود. انعکاس اخبار عملیاتها و حواشی آنها و ترویج فرهنگ جهاد و ایثار از جمله ماموریتهای آن مجله بود.
با مرحوم احمد زارعی و اصغر نصرتی و صادق اشجعی و محسن یک تیم بودیم که کارهای مختلف میکردیم . از تهیه کنندگی رادیوی کردستان تا مقاله نوشتن و گزارش گرفتن از عملیاتهای ریز و درشتی که در حال انجام بود. آنالیزور و تحلیلگر تیم هم محسن بود. شناخت خوبی از مردم کردستان پیدا کرده بود. از نظر مردم شناسی، جغرافیا ، تاریخ و فرهنگ کردستان را خوب مطالعه کرده بود . تشکیل تیم اقلیم شناسی و مردم شناسی کردستان بود که یک پای آن محسن بود، هرچند در ادامه این تیم چندان نتوانست منسجم کار کند ، ولی محسن از فعالان آن گروه در آن سالها بود.
دکتر غلامرضا جندقی
.... ادامه دارد
#شهید_محسن_فخری_زاده
#برگی_از_زندگی_شهید_محسن_فخری_زاده
#مدیون_شهید_محسن_فخری_زاده_هستیم
مهر ماه ۱۳۵۹ بود که خبردار شدم محسن عضو سپاه شده، هر کسی که آن روزها را درک کرده بود و از حال و هوای آن روزها با خبر بود و دل در گرو آرمانهای انقلاب داشت ، به نحوی برای جهاد قیام میکرد . آن کسی هم که احساس تکلیف عیانتری داشت عضو سپاه میشد. محسن هم به خوبی این مسئله را درک کرده بود و جای خود را پیدا کرده بود. به قول معروف ظرف و مظروف با همدیگر سنخیت پیدا کردند.
بعد از مدتی انگیزهام برای عضویت در سپاه دوچندان شد. یاد محسن افتادم و سری به او زدم .
محسن هم گفت :" فعلاً تو مجله پیام انقلاب تهران هستم، ولی به کردستان رفت و آمد دارم . "
شهریور ۱۳۶۰ که دیگر کشور از خانهای شده بود از ترور شهید بهشتی تا ترور شهیدان رجایی و باهنر و هزاران نفر، دیگر سبب شد ما هم وارد گود شویم . محسن هماهنگ کرد تا برای اولین بار برویم سپاه مهاباد و در آنجا خدمت کنیم. ایام مقارن با انتخابات ریاست جمهوری آیت الله خامنهای بود. به عنوان تیم تبلیغات سپاه ، مسئول صندوق در روستاها و عشایر منطقه بودیم . بعدها وارد برنامههای دیگر فرهنگی هم شدیم. محسن هم در تبلیغات سپاه بود هم در مجله پیام انقلاب قلم میزد، نماینده مجله در استان کردستان بود. انعکاس اخبار عملیاتها و حواشی آنها و ترویج فرهنگ جهاد و ایثار از جمله ماموریتهای آن مجله بود.
با مرحوم احمد زارعی و اصغر نصرتی و صادق اشجعی و محسن یک تیم بودیم که کارهای مختلف میکردیم . از تهیه کنندگی رادیوی کردستان تا مقاله نوشتن و گزارش گرفتن از عملیاتهای ریز و درشتی که در حال انجام بود. آنالیزور و تحلیلگر تیم هم محسن بود. شناخت خوبی از مردم کردستان پیدا کرده بود. از نظر مردم شناسی، جغرافیا ، تاریخ و فرهنگ کردستان را خوب مطالعه کرده بود . تشکیل تیم اقلیم شناسی و مردم شناسی کردستان بود که یک پای آن محسن بود، هرچند در ادامه این تیم چندان نتوانست منسجم کار کند ، ولی محسن از فعالان آن گروه در آن سالها بود.
دکتر غلامرضا جندقی
.... ادامه دارد
#شهید_محسن_فخری_زاده
#برگی_از_زندگی_شهید_محسن_فخری_زاده
#مدیون_شهید_محسن_فخری_زاده_هستیم
۹۲۸
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.