برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه28
برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه28
به هر حال یک روز ضیافت به پایان رسید و به قول معروف انگلیسی که میگوید: «میهمان نباید آن قدر بماند تا صاحبخانه او را جارو کند!» یک روز صبح هنوز صبحانهامان را تمام نکرده بودیم که رئیس تشریفات دربار ملک حسن دوم بدون اطلاع قبلی به اقامتگاه شاه آمد و در همان سر میز صبحانه خطاب به شاه گفت: «اعلیحضرت ملک حسن دوم از میزان علاقه وافر شاه به خروج از مراکش(!) مطلع هستند و به همین خاطر هواپیمای اختصاصی خود را در اختیار جنابعالی گذاشتهاند تا فردا صبح مراکش را ترک کنید!»
بعد هم بدون آنکه منتظر پاسخ شود با بیادبی تمام و بدون خداحافظی سالن را ترک کرد و رفت!
شاه فوراً به راکفلر تلفن کرد و مطلب را به او اطلاع داد.
خوشبختانه راکفلر خبرهای خوبی داشت و به شاه گفت که جای هیچ نگرانی نیست و او (راکفلر) موفق شده است تا با دادن رشوههای کلان به مسئولان دولت باهاما آنها را به پذیرفتن شاه وادار نماید!
باهاما یک کشور جزیرهای (مجمعالجزایر) مرکب از هفتصد جزیره کوچک است که اکثراً غیرمسکونی و صخرهای هستند و بسیاری از آنها در هنگام مد آب به زیر اقیانوس میروند. روز سیزدهم فروردین ماه سال 1358 به فرودگاه رباط رفتیم تا از آنجا به طرف باهاماسیتی پرواز کنیم. اقامتگاه شاه و همراهان در ناسو (مرکز باهاماسیتی) بود که به «جیمز کراسبی» میلیاردر آمریکایی تعلق داشت و راکفلر آن را برای اقامت شاه اجاره کرده بود.
در فرودگاه ناسو یک جوان مؤدب و کارآزموده به نام «رابرت آرمائو» به استقبال ما آمد که معلوم شد راکفلر او را برای ارائه خدمات به شاه استخدام کرده است.
این جوان از کارکنان صدیق و نزدیک راکفلر و متخصص روابط عمومی بود،اما اعلیحضرت اعتقاد راسخ داشتند که این فرد از مأموران سی – آی – ای است و آمریکاییها او را در کنارش قرار دادهاند تا هر وقت بخواهند ماشه را بکشند و به زندگی وی خاتمه دهند.
باید بگویم که شاه در این روزها نسبت به همه چیز بدبین شده بود.
#پهلوی#خاطرات#فردوست#شاه#خاندان_پهلوی#محمد_رضا_پهلوی#ارتشبد_فردوست#سلطنت_پهلوی#زاهدی#رضا_شاه#ایران_باستان#انقلاب#انقلاب اسلامی#آریا_مهر#بزک_پهلوی#
به هر حال یک روز ضیافت به پایان رسید و به قول معروف انگلیسی که میگوید: «میهمان نباید آن قدر بماند تا صاحبخانه او را جارو کند!» یک روز صبح هنوز صبحانهامان را تمام نکرده بودیم که رئیس تشریفات دربار ملک حسن دوم بدون اطلاع قبلی به اقامتگاه شاه آمد و در همان سر میز صبحانه خطاب به شاه گفت: «اعلیحضرت ملک حسن دوم از میزان علاقه وافر شاه به خروج از مراکش(!) مطلع هستند و به همین خاطر هواپیمای اختصاصی خود را در اختیار جنابعالی گذاشتهاند تا فردا صبح مراکش را ترک کنید!»
بعد هم بدون آنکه منتظر پاسخ شود با بیادبی تمام و بدون خداحافظی سالن را ترک کرد و رفت!
شاه فوراً به راکفلر تلفن کرد و مطلب را به او اطلاع داد.
خوشبختانه راکفلر خبرهای خوبی داشت و به شاه گفت که جای هیچ نگرانی نیست و او (راکفلر) موفق شده است تا با دادن رشوههای کلان به مسئولان دولت باهاما آنها را به پذیرفتن شاه وادار نماید!
باهاما یک کشور جزیرهای (مجمعالجزایر) مرکب از هفتصد جزیره کوچک است که اکثراً غیرمسکونی و صخرهای هستند و بسیاری از آنها در هنگام مد آب به زیر اقیانوس میروند. روز سیزدهم فروردین ماه سال 1358 به فرودگاه رباط رفتیم تا از آنجا به طرف باهاماسیتی پرواز کنیم. اقامتگاه شاه و همراهان در ناسو (مرکز باهاماسیتی) بود که به «جیمز کراسبی» میلیاردر آمریکایی تعلق داشت و راکفلر آن را برای اقامت شاه اجاره کرده بود.
در فرودگاه ناسو یک جوان مؤدب و کارآزموده به نام «رابرت آرمائو» به استقبال ما آمد که معلوم شد راکفلر او را برای ارائه خدمات به شاه استخدام کرده است.
این جوان از کارکنان صدیق و نزدیک راکفلر و متخصص روابط عمومی بود،اما اعلیحضرت اعتقاد راسخ داشتند که این فرد از مأموران سی – آی – ای است و آمریکاییها او را در کنارش قرار دادهاند تا هر وقت بخواهند ماشه را بکشند و به زندگی وی خاتمه دهند.
باید بگویم که شاه در این روزها نسبت به همه چیز بدبین شده بود.
#پهلوی#خاطرات#فردوست#شاه#خاندان_پهلوی#محمد_رضا_پهلوی#ارتشبد_فردوست#سلطنت_پهلوی#زاهدی#رضا_شاه#ایران_باستان#انقلاب#انقلاب اسلامی#آریا_مهر#بزک_پهلوی#
۱.۳k
۲۱ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.