پدرم میگفت

پدرم میگفت:
محبتت را به برگ ها سنجاق مزن
که باد با خود می بَرد...
محبتت را به آب جویی بریز
که با ریشه ها عجین شود...
ریشه ها هرگز اسیر باد نیست...

مادرم میگفت:
پروانه ی محبتت را
به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد...
محبتت را به خانه ی دلی بنشان
که خیال بیرون شدن ندارد...

و یاد معلمم بخیر...
هر وقت به آخر خط میرسیدم میگفت:
نقطه سر خط...
مهربان تر از خودت
با دیگران باش...
دیدگاه ها (۱)

ڪﺴﺎﯾﯽ ڪﻪ ﺑﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ﯼ ﺭﻧﮓ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡﻫﻔﺘﺎﺩ ﺭﻧﮓ ﺑﻮﺩﻥ،ﻋﯿﺪﺷﻮﻥ ﻣﺒ...

من فلج به دنیا اومدم ولی به زندگی امید داشتم تا اینکه سرطان ...

سفید=پاک لیمویی=ناز ابی=دوست داشتنی بنفش=مغرور صدفی=خودخواه ...

دختره به نامزدش ميگه:سلام عجقم،خوبي قلبونت بلم؟ پسر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط