شهید شحاته و عقربهای دوزخی
شهید شحاته و عقربهای دوزخی
* شهید شیخ حسن شحاته را همه می شناسند. عالم و دانای دین ،که مصری و از شیوخ الازهر بود پس از پژوهش و مطالعه مستبصر و شیعه شد. سالها در نشر عقیده اش کار کرد تا آنکه در نیمه شعبان چند سال پیش وهابیها او را کتک زدند و با آتش زدن خانه ، وی در کوچه و خیابان کشاندند و با حضور صدها تن کشتند.
از شنیدنیهای زندگی اش جریان رویایی است که در اولین سالهای تشیع خود دیده بود. این جریان در سایتها و برخی مطبوعات منتشر و شهره شد.
ایشان گفتند: زمانی که من شیعه شدم، پس از مدتی کوتاه و در جشن عید غدیر مرا دستگیر کردند و روانه زندان نمودند. دو سه هفته ای در زندان بودم تا اینکه شب عاشورا فرا رسید، در آن شب به امام زمان علیه السلام توسل پیدا کردم و بسیار گریستم و با دلی شکسته به امام زمان __علیه السلام__ گفتم: آقا مرا به خاطر یاری دین و نشر مکتب شما، به اینجا آورده اند. فرزندانم در خانه منتظر من هستند و از اوضاع من بی خبرند، مولاجان! منت بر سرم بگذارید و مرا از این زندان نجات دهید؛ اینها را گفتم و خوابیدم. در عالم رؤیا دیدم در وسط زندان یک صندلی قرار دادند و امام زمان __علیه السلام __تشریف آوردند و بر روی صندلی نشستند. همین که خواستم به احترام برخیزم و دست حضرت را ببوسم، ناگاه متوجه عقرب سیاهی شدم که بر روی دستم قرار دارد و به من اجازه حرکت نمی دهد، از حضرت کمک خواستم، ایشان اشاره ای فرمودند و عقرب از روی دستم به زمین افتاد و هلاک شد. خواستم برخیزم که عقرب دیگری روی دستم دیدم. باز از حضرت کمک خواستم و ایشان با اشاره عقرب را به زمین انداختند. مرتبه سوم نیز هنگام برخاستن متوجه عقرب سومی شدم و باز از امام زمان __علیه السلام__ کمک طلبیدم و حضرت آن را نیز به هلاکت رساندند. بعد از آن برخاستم و به حضرت سلام کردم و دست ایشان را بوسیدم.. ناگهان با صدای مأمور زندان از خواب پریدم، که با پرونده قضایی من در همان نیمه شب به زندان آمده بود و به من گفت: برخیز! قاضی دستور داده فورا آزاد شوی... برخیز!
و به برکت عنایت امام زمان __عجل الله تعالی فرجه الشریف__ من از زندان آزاد شدم...
در مجلسی که این ماجرا را تعریف کرده بود ، از ایشان پرسیدند: به نظر شما تعبیر آن سه عقرب چیست؟
ایشان فرمودند: آن سه عقرب سیاه، سه خلیفه غاصب بودند و از آنجایی که من به تازگی شیعه شده بودم، هنوز در قلبم مقداری تعلق و دلبستگی به آن سه نفر وجود داشت. همین که امام زمان __علیه السلام__ آن سه عقرب را از من دور کردند تعلق خاطرم نسبت به آنان کاملا برطرف شد و الآن در قلب من چیزی جز تبری از آنها وجود ندارد..
پ. ن #عقیده، ریشه دین است. ریشه را باید حفظ و تقویت کرد.. هر مذهب و دینی عقایدش را پاس می دارد. پاسدار عقایدمون باشیم
* شهید شیخ حسن شحاته را همه می شناسند. عالم و دانای دین ،که مصری و از شیوخ الازهر بود پس از پژوهش و مطالعه مستبصر و شیعه شد. سالها در نشر عقیده اش کار کرد تا آنکه در نیمه شعبان چند سال پیش وهابیها او را کتک زدند و با آتش زدن خانه ، وی در کوچه و خیابان کشاندند و با حضور صدها تن کشتند.
از شنیدنیهای زندگی اش جریان رویایی است که در اولین سالهای تشیع خود دیده بود. این جریان در سایتها و برخی مطبوعات منتشر و شهره شد.
ایشان گفتند: زمانی که من شیعه شدم، پس از مدتی کوتاه و در جشن عید غدیر مرا دستگیر کردند و روانه زندان نمودند. دو سه هفته ای در زندان بودم تا اینکه شب عاشورا فرا رسید، در آن شب به امام زمان علیه السلام توسل پیدا کردم و بسیار گریستم و با دلی شکسته به امام زمان __علیه السلام__ گفتم: آقا مرا به خاطر یاری دین و نشر مکتب شما، به اینجا آورده اند. فرزندانم در خانه منتظر من هستند و از اوضاع من بی خبرند، مولاجان! منت بر سرم بگذارید و مرا از این زندان نجات دهید؛ اینها را گفتم و خوابیدم. در عالم رؤیا دیدم در وسط زندان یک صندلی قرار دادند و امام زمان __علیه السلام __تشریف آوردند و بر روی صندلی نشستند. همین که خواستم به احترام برخیزم و دست حضرت را ببوسم، ناگاه متوجه عقرب سیاهی شدم که بر روی دستم قرار دارد و به من اجازه حرکت نمی دهد، از حضرت کمک خواستم، ایشان اشاره ای فرمودند و عقرب از روی دستم به زمین افتاد و هلاک شد. خواستم برخیزم که عقرب دیگری روی دستم دیدم. باز از حضرت کمک خواستم و ایشان با اشاره عقرب را به زمین انداختند. مرتبه سوم نیز هنگام برخاستن متوجه عقرب سومی شدم و باز از امام زمان __علیه السلام__ کمک طلبیدم و حضرت آن را نیز به هلاکت رساندند. بعد از آن برخاستم و به حضرت سلام کردم و دست ایشان را بوسیدم.. ناگهان با صدای مأمور زندان از خواب پریدم، که با پرونده قضایی من در همان نیمه شب به زندان آمده بود و به من گفت: برخیز! قاضی دستور داده فورا آزاد شوی... برخیز!
و به برکت عنایت امام زمان __عجل الله تعالی فرجه الشریف__ من از زندان آزاد شدم...
در مجلسی که این ماجرا را تعریف کرده بود ، از ایشان پرسیدند: به نظر شما تعبیر آن سه عقرب چیست؟
ایشان فرمودند: آن سه عقرب سیاه، سه خلیفه غاصب بودند و از آنجایی که من به تازگی شیعه شده بودم، هنوز در قلبم مقداری تعلق و دلبستگی به آن سه نفر وجود داشت. همین که امام زمان __علیه السلام__ آن سه عقرب را از من دور کردند تعلق خاطرم نسبت به آنان کاملا برطرف شد و الآن در قلب من چیزی جز تبری از آنها وجود ندارد..
پ. ن #عقیده، ریشه دین است. ریشه را باید حفظ و تقویت کرد.. هر مذهب و دینی عقایدش را پاس می دارد. پاسدار عقایدمون باشیم
۱.۱k
۱۳ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.