✨﷽✨
✨﷽✨
یک شب، نزدیک اذان صبح خواب دیدم که
حمید گفت : خانوم خیلی دلم برات تنگ شده ،
پاشو بیا مزار!
معمولا عصرها بر سر مزارش می رفتم
ولی آن روز صبح ، نماز خوانده راهی گلزار شدم!
همین که نشستم و گل ها را روی سنگ مزار گذاشتم، دختری آمد و با گریه مرا بغل کرد،
کمی آرام که شد گفت :
عکس شهیدتون رو توی خیابان دیدم
به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید ،
حق نیستید! با شما یک قرار می گذارم اگر فردا صبح آمدم سر مزارت و همسرت را دیدم ،
می فهمم که من اشتباه کردهام!
و اگر به حق باشی از خودت به من یک نشونه ای میدهی!
من هم خوابی را که دیده بودم تعریف کردم
گفتم: من معمولا غروب ها اینجا می آیم ولی امروز خود حمید خواست که اول صبح بیایم
همسر شهید حمید سیاهکالی مرادی🌷 برای شادی همه روح شهیدان وامواتمون صلوات❤️🌹❤️
یک شب، نزدیک اذان صبح خواب دیدم که
حمید گفت : خانوم خیلی دلم برات تنگ شده ،
پاشو بیا مزار!
معمولا عصرها بر سر مزارش می رفتم
ولی آن روز صبح ، نماز خوانده راهی گلزار شدم!
همین که نشستم و گل ها را روی سنگ مزار گذاشتم، دختری آمد و با گریه مرا بغل کرد،
کمی آرام که شد گفت :
عکس شهیدتون رو توی خیابان دیدم
به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید ،
حق نیستید! با شما یک قرار می گذارم اگر فردا صبح آمدم سر مزارت و همسرت را دیدم ،
می فهمم که من اشتباه کردهام!
و اگر به حق باشی از خودت به من یک نشونه ای میدهی!
من هم خوابی را که دیده بودم تعریف کردم
گفتم: من معمولا غروب ها اینجا می آیم ولی امروز خود حمید خواست که اول صبح بیایم
همسر شهید حمید سیاهکالی مرادی🌷 برای شادی همه روح شهیدان وامواتمون صلوات❤️🌹❤️
۴.۴k
۰۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.