داستان توسل به امام زمان عج و هدیه ی سبز......
داستان توسل به امام زمان عج و هدیه ی سبز......
آخرین شب سال 94هست، دوستان امشب و فردا لحظه ی سال تحویل خیلی برای فرج امام زمان عج دعا کنند که انشاالله سال جدید سال ظهور حضرت باشه...
چقدر پنجره را بی بهار بگذاری ؟
و یا نیایی و چشم انتظار بگذاری
مگر قرار نشد شیشه ای از آن می ناب
برای روز مبادا کنار بگذاری ؟
بیا که روز مبادای ما رسید از راه
که گفته است که ما را خمار بگذاری ؟
درین مسیر و بیابانِ بی سوار خوشا
به یادگار خطی از غبار بگذاری
گمان کنم تو هم ای گل بدت نمی آید
همیشه سر به سر روزگار بگذاری
نیایی و همه ی سر رسیدهامان را
مدام چشم به راه بهار بگذاری
جواب منتظران را بگو چه خواهی داد
همین بس است که چشم انتظار بگذاری ؟
به پای بوس تو خون دانه می کنیم و رواست
که نام دیگر ما را انار بگذاری
گمان کنم وسط کوچه ی دوازدهم
قرار بود که با ما قرار بگذاری
چراغ بر کف و روشن بیا، مگر داغی
به جان این شب دنباله دار بگذاری.....
سال 1367 (هـ.ش) ازدواج کردیم. مثل همه زن و شوهرهای جوان منتظر هدیه ای از طرف خداوند بودیم تا زندگی مان گرمایی دو چندان بگیرد، ولی بعد از هفت سال انتظار و رفتن پیش دکترهای مختلف، سال گذشته ناامید شدیم و دیگر به دکتر مراجعه نکردیم. به همسرم گفتم: حالا که دکترها جوابمان کرده اند، بیا به مسجد جمکران برویم و به امام زمان(علیه السلام)متوسّل شویم.
از همان روز، هر هفته، شب های چهارشنبه به مسجد جمکران می رفتیم و به آقا حجة ابن الحسن(علیه السلام) متوسّل می شدیم و حاجتمان را می خواستیم.
یک هفته قبل از تولد حضرت زهرا(علیها السلام) خواب دیدم که شوهرم آمد، صدایم کرد و گفت: آقا سیّدی با شما کار دارند.
بیرون رفتم و سیّدی را دیدم که به من فرمودند:
«این قدر گریه و زاری نکن! صبر کن، حاجتت را می دهیم».
گفتم: آخر جواب این و آن را چه بدهم؟ سید سه بار فرمودند: «حاجتت را می دهیم».
شب بعد به جمکران رفتیم؛ خیلی گریه کردم. نزدیکی های سحر خواب دیدم که امام زمان(علیه السلام)پارچه سبزی در دامن من گذاشت. عرض کردم: این پارچه چیست؟
فرمود: بازش کن!
پارچه را باز کردم. بچه ای زیبا داخل پارچه بود. بچه را به صورتم چسباندم و با ولع می بوسیدم.
از خواب که بیدار شدم، فهمیدم که حضرت حتماً حاجتم را خواهد داد.
پس از آن با این که باردار بودم و همه توصیه می کردند به مسجد نروم، ولی من مرتب به جمکران می رفتم؛ هفته چهلم، مصادف با شب عید نوروز بود که به آن مکان مقدّس مشرّف شدم.
وقت زایمان هم، آقا را در خواب زیارت کردم.
] دکتر غلامرضا باهر و دکتر محسن توانانیا از اعضای هیأت پزشکی دار الشفای حضرت مهدی(علیه السلام) در رابطه با عنایت مذکور می گویند:
بررسی های پزشکی «آقای ص» و «خانم ع» که تا هفت سال بعد از ازدواج صاحب فرزندی نشده بودند، نشان داد که مشکل، مربوط به «آقای ص» بوده است. معمولا در مواردی این چنین جواب درمان مشکل تر است. به همین دلیل ظاهراً درمان قطع شده بود و بعد از مدتی، به طور خود به خود و با عنایت حضرت حقّ، بارداری اتفاق افتاده است».
منابع :
مسجد مقدس جمکران تجلیگاه صاحب الزمان(علیه السلام)، ص 154.
دفتر ثبت کرامات مسجد مقدس جمکران، شماره 313، سال 1377.
اللهم عجل لولیک الفرج
پیج مسیر ملکوت
http://line.me/ti/p/%40zco6647c
#داستان_های_مذهبی
آخرین شب سال 94هست، دوستان امشب و فردا لحظه ی سال تحویل خیلی برای فرج امام زمان عج دعا کنند که انشاالله سال جدید سال ظهور حضرت باشه...
چقدر پنجره را بی بهار بگذاری ؟
و یا نیایی و چشم انتظار بگذاری
مگر قرار نشد شیشه ای از آن می ناب
برای روز مبادا کنار بگذاری ؟
بیا که روز مبادای ما رسید از راه
که گفته است که ما را خمار بگذاری ؟
درین مسیر و بیابانِ بی سوار خوشا
به یادگار خطی از غبار بگذاری
گمان کنم تو هم ای گل بدت نمی آید
همیشه سر به سر روزگار بگذاری
نیایی و همه ی سر رسیدهامان را
مدام چشم به راه بهار بگذاری
جواب منتظران را بگو چه خواهی داد
همین بس است که چشم انتظار بگذاری ؟
به پای بوس تو خون دانه می کنیم و رواست
که نام دیگر ما را انار بگذاری
گمان کنم وسط کوچه ی دوازدهم
قرار بود که با ما قرار بگذاری
چراغ بر کف و روشن بیا، مگر داغی
به جان این شب دنباله دار بگذاری.....
سال 1367 (هـ.ش) ازدواج کردیم. مثل همه زن و شوهرهای جوان منتظر هدیه ای از طرف خداوند بودیم تا زندگی مان گرمایی دو چندان بگیرد، ولی بعد از هفت سال انتظار و رفتن پیش دکترهای مختلف، سال گذشته ناامید شدیم و دیگر به دکتر مراجعه نکردیم. به همسرم گفتم: حالا که دکترها جوابمان کرده اند، بیا به مسجد جمکران برویم و به امام زمان(علیه السلام)متوسّل شویم.
از همان روز، هر هفته، شب های چهارشنبه به مسجد جمکران می رفتیم و به آقا حجة ابن الحسن(علیه السلام) متوسّل می شدیم و حاجتمان را می خواستیم.
یک هفته قبل از تولد حضرت زهرا(علیها السلام) خواب دیدم که شوهرم آمد، صدایم کرد و گفت: آقا سیّدی با شما کار دارند.
بیرون رفتم و سیّدی را دیدم که به من فرمودند:
«این قدر گریه و زاری نکن! صبر کن، حاجتت را می دهیم».
گفتم: آخر جواب این و آن را چه بدهم؟ سید سه بار فرمودند: «حاجتت را می دهیم».
شب بعد به جمکران رفتیم؛ خیلی گریه کردم. نزدیکی های سحر خواب دیدم که امام زمان(علیه السلام)پارچه سبزی در دامن من گذاشت. عرض کردم: این پارچه چیست؟
فرمود: بازش کن!
پارچه را باز کردم. بچه ای زیبا داخل پارچه بود. بچه را به صورتم چسباندم و با ولع می بوسیدم.
از خواب که بیدار شدم، فهمیدم که حضرت حتماً حاجتم را خواهد داد.
پس از آن با این که باردار بودم و همه توصیه می کردند به مسجد نروم، ولی من مرتب به جمکران می رفتم؛ هفته چهلم، مصادف با شب عید نوروز بود که به آن مکان مقدّس مشرّف شدم.
وقت زایمان هم، آقا را در خواب زیارت کردم.
] دکتر غلامرضا باهر و دکتر محسن توانانیا از اعضای هیأت پزشکی دار الشفای حضرت مهدی(علیه السلام) در رابطه با عنایت مذکور می گویند:
بررسی های پزشکی «آقای ص» و «خانم ع» که تا هفت سال بعد از ازدواج صاحب فرزندی نشده بودند، نشان داد که مشکل، مربوط به «آقای ص» بوده است. معمولا در مواردی این چنین جواب درمان مشکل تر است. به همین دلیل ظاهراً درمان قطع شده بود و بعد از مدتی، به طور خود به خود و با عنایت حضرت حقّ، بارداری اتفاق افتاده است».
منابع :
مسجد مقدس جمکران تجلیگاه صاحب الزمان(علیه السلام)، ص 154.
دفتر ثبت کرامات مسجد مقدس جمکران، شماره 313، سال 1377.
اللهم عجل لولیک الفرج
پیج مسیر ملکوت
http://line.me/ti/p/%40zco6647c
#داستان_های_مذهبی
۲.۷k
۰۱ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.