19مروری بر فرمایشات امام حسین(ع) از مدینه تا کربلا
19مروری بر فرمایشات امام حسین(ع) از مدینه تا کربلا
سومین پیشنهاد انصراف از سفر عراق به امام از طرف برادرش محمد حنفیه انجام گرفته که داستان آن بدین قرار است :
محمد حنفیه که برای انجام مناسک حج و دیدار حسین بن علی علیهما السلام به مکه وارد شده بود و بنابه نقل مرحوم علامه حلی (ره ) شدیدا مریض بود، شبانه و قبل از حرکت امام به حضور وی رسید و عرضه داشت :
برادر ! تو که بی وفایی و پیمان شکنی مردم کوفه را نسبت به پدرت علی و برادرت حسن علیهما السلام دیده ای ، من می ترسم این مردم با تو نیز پیمان شکنی کنند ، پس بهتر است به سوی عراق حرکت نکنی و در همین شهر مکه بمانی ؛ زیرا تو در این شهر و در حرم خدا بیش از هر شخص دیگر عزیز و مورد احترام مردم هستی .
امام در پاسخ وی فرمود : خوف این هست که یزید مرا در حرم خدا با مکر و حیله به قتل برساند و بدین وسیله احترام خانه خدا درهم شکسته شود .
محمدبن حنفیه پیشنهاد نمود که در این صورت بهتر است به جای عراق به سوی یمن یا منطقه مورد امن دیگری حرکت کنی .
امام فرمود : پیشنهاد و نظریه تو را نیز مورد توجه قرار می دهم .
ولی حسین بن علی علیهما السلام اول صبح به سوی عراق حرکت نمود و چون خبر به محمدبن حنفیه رسید با عجله هرچه بیشتر خود را به امام رسانیده افسار شتر آن حضرت را در دست گرفت و عرضه داشت برادر ! مگر تو دیشب وعده ندادی که درخواست و پیشنهاد مرا مورد مطالعه قرار بدهی ؟
امام در پاسخ وی چنین فرمود :
آری ولی پس از آنکه از هم جدا شدیم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به خواب من آمد و فرمود : حسین حرکت کن ؛ زیرا خدا خواسته است که تو را کشته ببیند.
محمد حنفیه با شنیدن این سخن امام گفت : (( (اِنّاِ للّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ
سپس انگیزه حرکت دادن اطفال و زنان را در چنین شرایط حساس و خطرناک جویا گردید . امام در پاسخ آن هم چنین فرمود : ((وَقَدْ شاءَاللّه اَنْ یَراهُنَّ سَبایا ؛ )) خدا خواسته است آنها را نیز اسیر ببیند.
#حدیث#احادیث#روایت#روایات#امام#امامان#معصوم#معصومین#امامت#hadis#imam#شیعه#تشیع#اسلام#اهل_بیت#اهلبیت#حسین#امام_حسین#عاشورا#کربلا#از_مدینه_تا_کربلا#
سومین پیشنهاد انصراف از سفر عراق به امام از طرف برادرش محمد حنفیه انجام گرفته که داستان آن بدین قرار است :
محمد حنفیه که برای انجام مناسک حج و دیدار حسین بن علی علیهما السلام به مکه وارد شده بود و بنابه نقل مرحوم علامه حلی (ره ) شدیدا مریض بود، شبانه و قبل از حرکت امام به حضور وی رسید و عرضه داشت :
برادر ! تو که بی وفایی و پیمان شکنی مردم کوفه را نسبت به پدرت علی و برادرت حسن علیهما السلام دیده ای ، من می ترسم این مردم با تو نیز پیمان شکنی کنند ، پس بهتر است به سوی عراق حرکت نکنی و در همین شهر مکه بمانی ؛ زیرا تو در این شهر و در حرم خدا بیش از هر شخص دیگر عزیز و مورد احترام مردم هستی .
امام در پاسخ وی فرمود : خوف این هست که یزید مرا در حرم خدا با مکر و حیله به قتل برساند و بدین وسیله احترام خانه خدا درهم شکسته شود .
محمدبن حنفیه پیشنهاد نمود که در این صورت بهتر است به جای عراق به سوی یمن یا منطقه مورد امن دیگری حرکت کنی .
امام فرمود : پیشنهاد و نظریه تو را نیز مورد توجه قرار می دهم .
ولی حسین بن علی علیهما السلام اول صبح به سوی عراق حرکت نمود و چون خبر به محمدبن حنفیه رسید با عجله هرچه بیشتر خود را به امام رسانیده افسار شتر آن حضرت را در دست گرفت و عرضه داشت برادر ! مگر تو دیشب وعده ندادی که درخواست و پیشنهاد مرا مورد مطالعه قرار بدهی ؟
امام در پاسخ وی چنین فرمود :
آری ولی پس از آنکه از هم جدا شدیم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به خواب من آمد و فرمود : حسین حرکت کن ؛ زیرا خدا خواسته است که تو را کشته ببیند.
محمد حنفیه با شنیدن این سخن امام گفت : (( (اِنّاِ للّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ
سپس انگیزه حرکت دادن اطفال و زنان را در چنین شرایط حساس و خطرناک جویا گردید . امام در پاسخ آن هم چنین فرمود : ((وَقَدْ شاءَاللّه اَنْ یَراهُنَّ سَبایا ؛ )) خدا خواسته است آنها را نیز اسیر ببیند.
#حدیث#احادیث#روایت#روایات#امام#امامان#معصوم#معصومین#امامت#hadis#imam#شیعه#تشیع#اسلام#اهل_بیت#اهلبیت#حسین#امام_حسین#عاشورا#کربلا#از_مدینه_تا_کربلا#
۲.۰k
۲۰ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.