به سامانم نمی کوشی به تن رختم نمی پوشی
به سامانم نمی کوشی به تن رختم نمی پوشی
کنارخلوتِ شبها چرا ایجان نمی جوشی؟
برایت سُفره آوردم پر از گلهای رنگا رنگ
پرازسوسن پُراز یاس وشراب ازلاله می نوشی
شدی ویرانسرای غم خروشان در شبِ تیره
نگاهی گه کنی سویم چو آیم لال و خاموشی
شدم چون چشمه ای جوشان خروشان از شرارِتن
رهاکن این دل وجان راچرا باغم هم آغوشی؟
گهی دل میدهی باران دوچشمان خیس و مرافکن
گهی خندان سر کوچه به دیوار و در گوشی
کنارخلوتِ شبها چرا ایجان نمی جوشی؟
برایت سُفره آوردم پر از گلهای رنگا رنگ
پرازسوسن پُراز یاس وشراب ازلاله می نوشی
شدی ویرانسرای غم خروشان در شبِ تیره
نگاهی گه کنی سویم چو آیم لال و خاموشی
شدم چون چشمه ای جوشان خروشان از شرارِتن
رهاکن این دل وجان راچرا باغم هم آغوشی؟
گهی دل میدهی باران دوچشمان خیس و مرافکن
گهی خندان سر کوچه به دیوار و در گوشی
۷.۷k
۱۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.