کن نظری که تشنه ام بهر وصال عشق تو

کن نظری که تشنه ام ، بهر وصال عشق تو
من نکنم نظر به کس ، جز رخ دلربای تو

جان من و جهان من ، روی سپید تو شدست
عاقبتم چنین شود ، مرگ من و بقای تو

از تو برآید از دلم ، هر نفس و تنفسم
من نروم ز کوی تو ، تا که شوم فنای تو

دست ز تو نمی کشم ، تا که وصال من دهی
هر چه کنی بکن به من ، راضی ام از رضای تو

حضرت مولانا
دیدگاه ها (۴)

چقدر این شعر زیباست :باران که شدی مپرس ، این خانه ی کیست..سق...

ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺩﻟﻢ ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻮ ﺑﻪ ﻣﻮﯼ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻣﯿﮑ...

امشب کمی ستاره و یک ماه چیده ام؛آری ،تو را به حد جنون خواب د...

ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﻢ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﮐﻪﺯﯾﺮ ﯾﮏ ﺳﻘﻒ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻣ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط