آن طفل که در خرابه جان داد

آن طفل که در خرابه جان داد
در سی به همه جهانیان داد

درسی که نداده بود زین پیش
کس، او به نثار نقد جان داد

می گفت همیشه عم ه زینب
از دست جفای شامیان داد

در مکتب کربلا شنیدید
هر کس به طریقی امتحان داد

این طفل سه ساله نیز آن روز
جا ن در ره دین و آرمان داد

معشوق نقاب بر گرفت و
رخساره ی خویش را نشان داد

ویرانه صفای دیگری یافت
ویرانه شمیم باغبان داد

گلبوسه بر آن رخ بهشتی
بر آن تن ناتوان توان داد

هرجا که گذشت آری آن سر
شان و شرفی به آن مکان داد

آن کودک خرد حالتی یافت
که شرح ورا نمی توان داد

مدهوش شد آنچنان که گویند
از شدت اشتیاق جان داد

جان داد و خرابه هیچ حتی
بنیان امیه را تکان داد
دیدگاه ها (۱)

🚺 🚺 🚺 من یه دخترم🚺 🚺 🚺 دقت کن ⬅ دخترم➡ منو با اون⬅ هرزه های...

دوست دارم همـــدمت باشم، ولی ســـربار نـــه...

محترم بودن و حقیر شدن/پیش چشم همه اسیر شدناول زندگیت سیر شدن...

الهـی در شب فقرم بسوزان...ولی محتاج نامردان مگردان!!!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط