خفه شو عقل که از هرچه نصیحت سیرم

خفه شو عقل، که از هرچه نصیحت سیرم
هی نگو او که فلان است نده تدبیرم

لعنتی، یک نفرم، قدرت من کافی نیست
تک و تنها وسط لشکر مویش گیرم

جان من ،حرف نزن میشنود آهسته
خم به ابروش نیارد نزند شمشیرم

من اگر فرشچیان هم بشوم در وصفش
باز مغلوب به نقاشی این تصویرم

قامتش سرو لبش لاله دو چشمش دریا
نفسم اوست تنم اوست نکن زنجیرم
دیدگاه ها (۱)

زیرِ چتــرم آمد و مَسـرور شدزنده ام ڪرد و برایم نور شداو فقـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط