سربه زیر شده ای خاتون... بی سر و زبانی نمی آید به شما
_سربه زیر شده ای خاتون... بی سر و زبانی نمی آید به شما
+چِلّه گرفته ایم #آقا ...
_نگفته بودید!
+نپرسیده بودید!
_اینهارا بلد نبودید!
+فاطمه سادات گفت... گفت اعتقاد کن درست میشود... ان شاءالله هم تنگش نیاورد! انگار بایدی است!
_چله برای چه؟
+برای دلِ شما !
_گفته بودم خاتون.... استخاره کردیم خیر نیامد! به صلاح نیست انـ...
+چله گرفته ایم که استخاره خیر بیاید! #صلاح به این باشد من و شما ما شویم!
_عجب میکنی خاتون!
+عجیبی شما آقا
_حالا چرا نگاه میدزدی؟
+چله گرفته ایم آقا...
_آن را که میدانم! نگاه دزدینت را پرسیدم خاتون !
+فاطمه سادات میگفت تاثیر دارد...
_گفته بودید نیتتان پاک است...
+نقلِ نیت نیست! چله گرفتیم ایم چند صباحی حلال بر خویش حرام کنیم دلِ قضا و قدر نرم شود!
_خدا که دل رحمـ است خاتون
+خدا حکیم است آقا! چله گرفتیه ایم حکمت و رحمت یکی شود...
_به صلاح نیست خاتون ...
+هست میشود ان شاءالله ... چله گرفته ایم آقا!
_کشتی مارا که...
+خدانکند... اتفاقا چله گرفته ایم بعد شمایی نباشد...
_به خودمان و خودتان نگاه کرده اید؟فاصله ها و ....
+نگاه ؟ مگر چشمم غیر شما را میبیند آقا.... چله گرفته ایم که فاصله ها رخت نزدیکی به تن کنند
_خاتونـــ....
+چله گرفته ایم آقا ... حرفها بماند بعد این چهل روز.. قرار است زمین به آسمان برسانیم برای خاطر شما که صاحب قرانید میان بازار پول سیاها!
قرار است زمین به آسمان بدوزیم بلکه یک بار باخیال راحت نگاهمان کردید از رنگ چارقد جدیدمان حرفی زدید و قندی به دلمان آب کنیدـ... حرف میزنیم... حالا اما نه... بعد چله...
_حرف انگار فقط حرف شماست...
+قشنگ ترش میشد این که حرف حرف شما باشد و ما بگوییم چشم...
_خب پس چرا نمیگویی!
+چله گرفته ایم آخر...
_الامان...
+از نگاهتان... از شعر زمزمه های زیر لبتان... آخ عاشورایم مانده است... انار دان کرده ام آقا نوش کن... عاشورا بخوانم آمدم... چله گرفته ام آخر!
#حرف_هایی_که_نزدیم
#شاید_خیال_رنگ_حقیقت_گرفت
+چِلّه گرفته ایم #آقا ...
_نگفته بودید!
+نپرسیده بودید!
_اینهارا بلد نبودید!
+فاطمه سادات گفت... گفت اعتقاد کن درست میشود... ان شاءالله هم تنگش نیاورد! انگار بایدی است!
_چله برای چه؟
+برای دلِ شما !
_گفته بودم خاتون.... استخاره کردیم خیر نیامد! به صلاح نیست انـ...
+چله گرفته ایم که استخاره خیر بیاید! #صلاح به این باشد من و شما ما شویم!
_عجب میکنی خاتون!
+عجیبی شما آقا
_حالا چرا نگاه میدزدی؟
+چله گرفته ایم آقا...
_آن را که میدانم! نگاه دزدینت را پرسیدم خاتون !
+فاطمه سادات میگفت تاثیر دارد...
_گفته بودید نیتتان پاک است...
+نقلِ نیت نیست! چله گرفتیم ایم چند صباحی حلال بر خویش حرام کنیم دلِ قضا و قدر نرم شود!
_خدا که دل رحمـ است خاتون
+خدا حکیم است آقا! چله گرفتیه ایم حکمت و رحمت یکی شود...
_به صلاح نیست خاتون ...
+هست میشود ان شاءالله ... چله گرفته ایم آقا!
_کشتی مارا که...
+خدانکند... اتفاقا چله گرفته ایم بعد شمایی نباشد...
_به خودمان و خودتان نگاه کرده اید؟فاصله ها و ....
+نگاه ؟ مگر چشمم غیر شما را میبیند آقا.... چله گرفته ایم که فاصله ها رخت نزدیکی به تن کنند
_خاتونـــ....
+چله گرفته ایم آقا ... حرفها بماند بعد این چهل روز.. قرار است زمین به آسمان برسانیم برای خاطر شما که صاحب قرانید میان بازار پول سیاها!
قرار است زمین به آسمان بدوزیم بلکه یک بار باخیال راحت نگاهمان کردید از رنگ چارقد جدیدمان حرفی زدید و قندی به دلمان آب کنیدـ... حرف میزنیم... حالا اما نه... بعد چله...
_حرف انگار فقط حرف شماست...
+قشنگ ترش میشد این که حرف حرف شما باشد و ما بگوییم چشم...
_خب پس چرا نمیگویی!
+چله گرفته ایم آخر...
_الامان...
+از نگاهتان... از شعر زمزمه های زیر لبتان... آخ عاشورایم مانده است... انار دان کرده ام آقا نوش کن... عاشورا بخوانم آمدم... چله گرفته ام آخر!
#حرف_هایی_که_نزدیم
#شاید_خیال_رنگ_حقیقت_گرفت
۵.۷k
۱۰ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.