آبنبات تلخ
part : 41
تهیونگ :میخواستی نیام؟
لینا : عهههه واقعا که اتفاقن منتظرت بودم عشقم
تهیونگ : اوممممم بله بله
ویو سر میز غذا
لینا : چطور شده
تهیونگ : عالی روحم
لینا : ( خنده)
تهیونگ : راستی کمپ افتاد واسه پس فردا فردا تو هانی و منو کوک میریم خریدارو کنیم شما برا خودتون مام برا خودمونو کمپ باشه؟
لینا : حلههههههه
تهیونگ : خب غذام تموم شد پاشو ظرفا رو جمع کنیم
لینا: باش
تهیونگ: میزو جمع کردیمو رفتیم خوابیدیم
لینا: رفتیم تو تخت بخوابیم از ذوق داشتم میمردم
صبح
تهیونگ : لینا لینا بلند شوووو دیر شد خنگولکممم
لینا : وای خدا چی شد ترامپ حمله کردههههه کی مردههههه یا علی
تهیونگ : روحم چیزی نیست میخوایم بریم دور دوررر
لینا : عه راست میگی یادم نبود من برم آماده شوم
لینا : رفتم آماده شدمو یه حموم کوتاهم کردم بعدش یه آرایش ساده کوچیک کردم کیفو برداشتمو رفتم هانی جلو در بود تا منو دید شروع به جیغ جیغ کردن کرد انقدر غر زد دختره خر
هانی : جیغغغغغ چرا دیر اومدی علفو نگا زیر پام سبز شد پدرم در اومد
لینا : وایییییی بس پاشو بریم خاتون وقت نداریم
هانی : باشه بابا پدر سگ
لینا آفرین
ویو پاساژ
هانی : واو لینا چقدر خرید کردیماااااا
لینا : هوم خسته شدم
بریم خونه؟
هانی یسسسس
ویو تهبونگو کوک
بعد این که لینا حاضر شد رفت منم رفتم پایین دیدم کوک مثل بز غالع سوار بر اسب منتظرع رفتم نشستم تو ماشین که یا بسملا شروع کرد
کوک : کدوم جهنمی بودی ببینم شما زنو شوهری دیر میکنین ها اشک تازه میدونم تو ذهن کثیفت چی گفتی حتما گفتی شبیه بزغاله سوار بر لامبورگینی شدم
تهیونگ: عام مممم سوار بر اسب گفتم
کوک: عوضییییی
تهیونگ : برو
کوک : باشه بابایا
تهیونگ : رفتیم خریدارو کردیم برگشتیم خونه
کوک : دخترا هنوز نیومدن عه ایناها اومدن
تهیونگ : اوهوم اومدن
لینا و هانی : بله اومدیم
پسرا : خب فردا صبح قراره بریم
دخترا : یسسسسسسس بریم
همه برن بخوابن دیگه
تهیونگ : اوکی فقط دوتا اتاق خواب هستا
هانی : آیکیو منو لینا تو یه اتاق تو دوست مشنگت یه اتاق
کوک : چرا مشنگ؟
هانی : نیستی؟
کوک : به تو کشیدم یه دنده
هانی : الان جرت میدم
افتادن دنبال همpart:41
تهیونگ :میخواستی نیام؟
لینا : عهههه واقعا که اتفاقن منتظرت بودم عشقم
تهیونگ : اوممممم بله بله
ویو سر میز غذا
لینا : چطور شده
تهیونگ : عالی روحم
لینا : ( خنده)
تهیونگ : راستی کمپ افتاد واسه پس فردا فردا تو هانی و منو کوک میریم خریدارو کنیم شما برا خودتون مام برا خودمونو کمپ باشه؟
لینا : حلههههههه
تهیونگ : خب غذام تموم شد پاشو ظرفا رو جمع کنیم
لینا: باش
تهیونگ: میزو جمع کردیمو رفتیم خوابیدیم
لینا: رفتیم تو تخت بخوابیم از ذوق داشتم میمردم
صبح
تهیونگ : لینا لینا بلند شوووو دیر شد خنگولکممم
لینا : وای خدا چی شد ترامپ حمله کردههههه کی مردههههه یا علی
تهیونگ : روحم چیزی نیست میخوایم بریم دور دوررر
لینا : عه راست میگی یادم نبود من برم آماده شوم
لینا : رفتم آماده شدمو یه حموم کوتاهم کردم بعدش یه آرایش ساده کوچیک کردم کیفو برداشتمو رفتم هانی جلو در بود تا منو دید شروع به جیغ جیغ کردن کرد انقدر غر زد دختره خر
هانی : جیغغغغغ چرا دیر اومدی علفو نگا زیر پام سبز شد پدرم در اومد
لینا : وایییییی بس پاشو بریم خاتون وقت نداریم
هانی : باشه بابا پدر سگ
لینا آفرین
ویو پاساژ
هانی : واو لینا چقدر خرید کردیماااااا
لینا : هوم خسته شدم
بریم خونه؟
هانی یسسسس
ویو تهبونگو کوک
بعد این که لینا حاضر شد رفت منم رفتم پایین دیدم کوک مثل بز غالع سوار بر اسب منتظرع رفتم نشستم تو ماشین که یا بسملا شروع کرد
کوک : کدوم جهنمی بودی ببینم شما زنو شوهری دیر میکنین ها اشک تازه میدونم تو ذهن کثیفت چی گفتی حتما گفتی شبیه بزغاله سوار بر لامبورگینی شدم
تهیونگ: عام مممم سوار بر اسب گفتم
کوک: عوضییییی
تهیونگ : برو
کوک : باشه بابایا
تهیونگ : رفتیم خریدارو کردیم برگشتیم خونه
کوک : دخترا هنوز نیومدن عه ایناها اومدن
تهیونگ : اوهوم اومدن
لینا و هانی : بله اومدیم
پسرا : خب فردا صبح قراره بریم
دخترا : یسسسسسسس بریم
همه برن بخوابن دیگه
تهیونگ : اوکی فقط دوتا اتاق خواب هستا
هانی : آیکیو منو لینا تو یه اتاق تو دوست مشنگت یه اتاق
کوک : چرا مشنگ؟
هانی : نیستی؟
کوک : به تو کشیدم یه دنده
هانی : الان جرت میدم
افتادن دنبال همpart:41
- ۴.۲k
- ۲۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط