گفتی یوسفمان باز میگردد حافظ جان
گفتی یوسفمان باز میگردد حافظ جان !
گفتی کلبه ی احزان گلستان میشود ،
تو سرودیُ سرودی
ما خواندیم و دلگرم شدیم !
گمگشته ی مان باز نگشت که هیچ
دلمان هم گم شد ،
میان خاطراتی که گاه و بی گاه قلب بیمارمان را نشانه گرفته اند و مرور شدند !
آتشی به راه انداختند که شعله هایش چشممان را سوزاند و دودش از گوش هایمان بیرون زد ...
بویش مشاممان را آزرد و نفسمان را قطع کرد !
حافظ جان اینبار تفألی بزن با حال اکنونمان !
دلمان را خوش نکن ، بگو نمی آید ، دل بکَن ! دلش دیوانه پسند نیست !
بگذار اینبار نیت که کردیم تنها این شعر باز شود
عشق بازی را تحمل باید ای دل پای دار
گر ملالی بود ، بود و گر خطایی رفت ، رفت
#زهرا_مصلح
گفتی کلبه ی احزان گلستان میشود ،
تو سرودیُ سرودی
ما خواندیم و دلگرم شدیم !
گمگشته ی مان باز نگشت که هیچ
دلمان هم گم شد ،
میان خاطراتی که گاه و بی گاه قلب بیمارمان را نشانه گرفته اند و مرور شدند !
آتشی به راه انداختند که شعله هایش چشممان را سوزاند و دودش از گوش هایمان بیرون زد ...
بویش مشاممان را آزرد و نفسمان را قطع کرد !
حافظ جان اینبار تفألی بزن با حال اکنونمان !
دلمان را خوش نکن ، بگو نمی آید ، دل بکَن ! دلش دیوانه پسند نیست !
بگذار اینبار نیت که کردیم تنها این شعر باز شود
عشق بازی را تحمل باید ای دل پای دار
گر ملالی بود ، بود و گر خطایی رفت ، رفت
#زهرا_مصلح
- ۸۵۰
- ۲۹ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط