گفتی یوسفمان باز میگردد حافظ جان

گفتی یوسفمان باز میگردد حافظ جان !
گفتی کلبه ی احزان گلستان میشود ،
تو سرودیُ سرودی
ما خواندیم و دلگرم شدیم !
گمگشته ی مان باز نگشت که هیچ
دلمان هم گم شد ،
میان خاطراتی که گاه و بی گاه قلب بیمارمان را نشانه گرفته اند و مرور شدند !
آتشی به راه انداختند که شعله هایش چشممان را سوزاند و دودش از گوش هایمان بیرون زد ...
بویش مشاممان را آزرد و نفسمان را قطع کرد !
حافظ جان اینبار تفألی بزن با حال اکنونمان !
دلمان را خوش نکن ، بگو نمی آید ، دل بکَن ! دلش دیوانه پسند نیست !
بگذار اینبار نیت که کردیم تنها این شعر باز شود
عشق بازی را تحمل باید ای دل پای دار
گر ملالی بود ، بود و گر خطایی رفت ، رفت

#زهرا_مصلح
دیدگاه ها (۳)

اگر بهشت به آن زیبایی بود که شنیدیمآدم آن را به حوا نمیفروخت...

کافیست کنارم باشیکافیست حواسم کنارِ حواسَت باشدتا این ترافیک...

رفتن و فراموش شدن؛خیلی بهتر از موندن و بی ارزش شدنه!

غمگین نباشیدچرا که خوشبختی میتوانداز درون تلخ ترین روزهای زن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط