درد است به جانم چه کنم نیست طبیبی
درد است به جانم چه کنم نیست طبیبی
پنهان شده در خنده ی من بغض عجیبی
.
در راه رسیدن به تو افتاده ام از پا
چنگی بزنم بی تو به دامان رقیبی
.
هر کس به طریقی ثمری دید ولی ما
جز خون دل از عشق نبردیم نصیبی .
از غیر اگر طعنه شنیدیم غمی نیست
درد است ولی طعنه ی جان سوز حبیبی
.
لب تشنه به دنبال تو هر لحظه دویدم
شاید به سرابی دل ما را بفریبی
.
هر روز پریشان تر و تنها ترم از قبل
چون بلبل پرکن شده ام نیست شکیببی
.
در طالع ما نیست دلی شاد و سری خوش
باشد سند تلخی ما چیدن سیبی
پنهان شده در خنده ی من بغض عجیبی
.
در راه رسیدن به تو افتاده ام از پا
چنگی بزنم بی تو به دامان رقیبی
.
هر کس به طریقی ثمری دید ولی ما
جز خون دل از عشق نبردیم نصیبی .
از غیر اگر طعنه شنیدیم غمی نیست
درد است ولی طعنه ی جان سوز حبیبی
.
لب تشنه به دنبال تو هر لحظه دویدم
شاید به سرابی دل ما را بفریبی
.
هر روز پریشان تر و تنها ترم از قبل
چون بلبل پرکن شده ام نیست شکیببی
.
در طالع ما نیست دلی شاد و سری خوش
باشد سند تلخی ما چیدن سیبی
۸۶۲
۲۳ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.