🍂🍁 در مه آلودہ هوای تو
🍂🍁 در مه آلودہ هوای تو
پاییز لمـ می دهد روی شانه هایمـ
و
ریز
ریز
غمـ می بارد بر پلکهای بسته امـ
کلاغی نشسته
بر کالسکه ی اندوہ
نوکـ میزند
شادی نداشته امـ را
درختی پیر، آنطرفـ تر
بغضِ نمـ کشیدہ اش را
درجیبِـ زمین می ریزد
و من با پیراهنی از برگها ی زرد
درانتظار توامـ
تا با نبض انگشتانتـ
طرح بهار بکشی
تن خزان زدہ امـ را... 🍂🍁
پاییز لمـ می دهد روی شانه هایمـ
و
ریز
ریز
غمـ می بارد بر پلکهای بسته امـ
کلاغی نشسته
بر کالسکه ی اندوہ
نوکـ میزند
شادی نداشته امـ را
درختی پیر، آنطرفـ تر
بغضِ نمـ کشیدہ اش را
درجیبِـ زمین می ریزد
و من با پیراهنی از برگها ی زرد
درانتظار توامـ
تا با نبض انگشتانتـ
طرح بهار بکشی
تن خزان زدہ امـ را... 🍂🍁
۱.۶k
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.