پیرمرد همسای

‍ 💢 پیرمرد همسایہ 💢

در حالی ڪه پیرمرد همسایه روی دوشش بود، به طرف من آمد. وقتی به من رسید گفت: "سلام مادر! خسته نباشی..."

زنبیل را روی زمین گذاشتم و گفتم: "مادر! ڪجا؟ این وقت روز اینجا چڪار می ڪنی؟ مگه نباید سر ڪار باشی؟"

گفت: "چیزی نیست. مش حسن را می برم دڪتر، امروز نوبت دڪتر داره!"

نگاهی به زنبیل ڪرد و گفت: "خیلی سنگینه، خسته هم شدی مگه نه؟ منو ببخش ڪه نمی تونم ڪمڪت کنم! مش حسن حالش خوب نیست."

🌹 شهید حسیڹ یغمائیاڹ🌹

📚 بہ رنگ صبح، ص ۹۸


#سبڪ_زندگـے_خانوادگـے_شهدا

#ارتباطات_اجتماعی

@doostan_e_shohada_channel
دیدگاه ها (۱)

شهـیدِ گمنام . . .با یادِ تو ،دلِ سنگم ، نَرم چشمانم، اشڪ با...

"نقشه شوم #توتال برای #خیانت_به_ایران " معاون سابق وزیر نفت:...

صبح را بایداز چشمان تو خواند وقتی آفاق نگاهتتا دور دست هامرا...

🔹 خودت را عادت بده که تا تسبیح دست گرفتی ذکر بگوییآنوقت جاها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط