این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است- من اما نگرانم

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم

چیزی که میان من و تو نیست غریبی ست
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟!

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

از سایه سنگین تو من کمترم آیا....؟!
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

ای عشق...! مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم
دیدگاه ها (۱)

عاشقم!اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،که تو از پنجره اش پای به...

مَردهانمیدانم از کدام سیّاره آمده اندامّا از هَر کجا که آمده...

مردان...وقتی عاشق زنانِ مو بُلند می شوندچند ده بار بیشتر عاش...

چشمانتآخرین چیزی‌ستکه از میراثِ عشق باقی می‌ماند ...

رفتم از شهرِ تو هرگز نگرانم نشدی ،سوختم در غم و پیگیرِ جهانم...

"صحنهٔ ناگهانی"هوای صخره ناگهان سنگین شد... گویی اکسیژن داشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط