بزن که سوز دل من به ساز میگوئی

‍ ‍
‍ بزن که سوز دل من به ساز میگوئی
ز ساز دل چه شنیدی که باز میگوئی

مگر چو باد وزیدی به زلف یار که باز
به گوش دل سخنی دلنواز میگوئی

به یاد تیشه فرهاد و موکب شیرین
گهی ز شور و گه از شاهناز میگوئی

کنون که راز دل ما ز پرده بیرون شد
بزن که در دل این پرده راز میگوئی


"شهریار"
دیدگاه ها (۲)

سلام در این روز زیبالبخندی بچسبانید گوشه لبتان . . !دلیلش مه...

🍂 دانه های آبان را سر انداختم سی دانه ... یک عشق از زیر،یک خ...

چقدر این شعر زیباست.......باران که شدی مپرس ، این خانه کیستس...

‏عمر با ارزش ترین داراییِ آدمهاگه کسی برات وقت گذاشت یعنی دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط