سوکوکو ۲ پارت ۱
ـ چرا ؟ باید حتما میرفتی ؟
ـ چطور میتونی ؟
ـ توی عوضی احمق....
ـ ازت متنفرم....
فلش بک ویو چویا :
به اتاق خالی خیره شدم اتاقی که وقتی ۱۵ سالم بود خاطرات خوب و بد....اشک تو چشام جمع شد... من ۲۲ سالمه مدیر اجرایی مافیای بندر ...رفتم سمت تخت خواب و دستی روی ملافه های سفید کشیدم حسی نداشتم خنده تلخی کردم و به سمت در رفتم اشکامو پاک کردم و کت پشتم رو مرتب کردم کلامو کمی پایین کشیدم و از اتاق خارج شدم
چویا : دیگه تمومه ....
روی بالکن خونه خودم نشسته بودم و به شهر نگاه میکردم یه پک از سیگارم کشیدم و اسمون شب رو نگاه کردم وقتی ستاره هارو میدیدم قلبم تیکه تیکه میشد اشکالی که با انگشتامون میساختیم و تکرار میکردیم چقدر قشنگه...
چویا : اوه...نمیفهمم...چرا تنهام گذاشتی...
گوشیم زنگ خورد از کنار میز ورداشتمش بازم موری بود احتمالا یه ماموریت مرخرف دیگه بود بلند شدم و رفتم ...
ادامه دارد....
ـ چطور میتونی ؟
ـ توی عوضی احمق....
ـ ازت متنفرم....
فلش بک ویو چویا :
به اتاق خالی خیره شدم اتاقی که وقتی ۱۵ سالم بود خاطرات خوب و بد....اشک تو چشام جمع شد... من ۲۲ سالمه مدیر اجرایی مافیای بندر ...رفتم سمت تخت خواب و دستی روی ملافه های سفید کشیدم حسی نداشتم خنده تلخی کردم و به سمت در رفتم اشکامو پاک کردم و کت پشتم رو مرتب کردم کلامو کمی پایین کشیدم و از اتاق خارج شدم
چویا : دیگه تمومه ....
روی بالکن خونه خودم نشسته بودم و به شهر نگاه میکردم یه پک از سیگارم کشیدم و اسمون شب رو نگاه کردم وقتی ستاره هارو میدیدم قلبم تیکه تیکه میشد اشکالی که با انگشتامون میساختیم و تکرار میکردیم چقدر قشنگه...
چویا : اوه...نمیفهمم...چرا تنهام گذاشتی...
گوشیم زنگ خورد از کنار میز ورداشتمش بازم موری بود احتمالا یه ماموریت مرخرف دیگه بود بلند شدم و رفتم ...
ادامه دارد....
- ۳.۲k
- ۰۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط