ای وسعت نور ای موعود ای امید ما بیا و جادوی سکوت را بش

ای وسعت نور! ای موعود! ای امید ما! بیا و جادوی سکوت را بشکن. تو را به آوای باران قسم، با اولین طلوع بیا!
وقتی تو بیایی، جهان از وسعت نورت چراغانی می‌شود.
وقتی تو بیایی، دلم را فرودگاه تو می‌کنم که، از آسمان به آن فرود آیی.
وقتی تو بیایی، اسماعیل وجودم را ابراهیم وار به مقتل می‌برم.
وقتی تو بیایی، چشمانم سهل است، جان را قربانی آمدنت می‌کنم...
س. عاشوری - گیلان - ماسال
بی تو پرواز را، از یاد برده‌ام و می‌ترسم، از این که آسمان بر سرم آوار شود.
اگر بر سایه تردیدم، آفتاب یقین بتابانی، می‌دانم که طوفان بلا هم نمی‌تواند مرا به هراس بیندازد.
گر چه بی‌توقع‌تر از کویرم، امّا دستان خیس تو، باران را به خاطرم خواهد آورد.
وقتی که بیایی، پیراهن پاییزی‌ام را به دست باد می‌سپارم و به استقبال حضور سبزت می‌آیم، با این‌که جز گوهر اشک‌هایم، که در انتظار تو بر گونه‌هایم می‌غلتند، هدیه‌ای برای آمدنت ندارم...
ت. درویشی - خوزستان - امیدیه
سلام بر تو ای بقیةاللَّه! سلام بر تو ای فرزند زهراعلیها السلام! سلام بر تو ای مرد سخاوت و پاکی! سلام بر تو ای صاحب‌الزمان! در کدام دیار، در کدام دشت، در کدام صحرا، در کدام دریایی؟ یا اباصالح بگو کجایی؟
آقایم! دیگر طاقت دوری ندارم. هر شب پنجره غم را باز می‌کنم و با اشک‌هایم، جاده‌ای را آبپاشی می‌کنم که تو از آن گذشته باشی.
مهدی‌جان! من به میقات تو، در محل میعاد می‌آیم تا شاید بتوانم چهره ماهت را، به نظاره بنشینم و در دریای نگاهت، موجی از محبّت و مهربانی را نظاره‌گر باشم.
مهدی‌جان! وقتی که بیایی، آسمان نور باران می‌شود و تو با آمدنت، فضای گیتی را، پر از عطر گل نرگس خواهی کرد. تمام جاده‌های عشق و محبّت، پر از گل‌های سوسن و محمدی خواهند شد و عدل و داد همه جا را، دربر خواهد گرفت.
پ. ترک - لرستان - دورود
وقتی که می‌آیی، تنها تو منتهای آرزویم، مقصود و مطلوب حاجتم و غرض نهایی دعایم هستی.
ر. مالکی - اصفهان‌
دیدگاه ها (۵)

فرازی از وصیت نامه ی سرگرد پاسدار شهید جدیری کهنموئی#کهنمو #...

سحر است. ستاره ها از مناجات سحرگاه پر می شوند و برای روزه ای...

سلام بر تو ای مادر مؤمنان، سلام بر تو ای همسر سرور فرستادگان...

میرزا محمد جعفر انصاری از مراجع نامدار خوزستان و از بستگان م...

سلام صبح زیباتون بخیر و خوشی 😊مثل این گل خندان...زیر چتر بار...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط