حکایت خیلیا

حکایتــ خیــــلیا
دیدگاه ها (۵۶)

تو دوری زمن من بیقرارتمتو عشقی من من عاشقتموفای تو چنان بود ...

خسته میشه توراهـ

بِعضے وقـتـااتِفـاقـاےِ خـوباینـقَد دیـر مےاُفتَنڪہ بایَدنِـ...

lنمیگم:دیگه عاشق نمیشم ⇇ شاید بشم ⇇ ( اما ) . . . این بار که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط