قلب سیاه
قلب سیاه
p۱۴
کوک: ات.... خوبی ؟ میگم ببخشیدا به خاطر اون شب
ات : ( عصبانیه ولی کوک خیلی کیوت بازی در میاره) خودااااا کوککک تشتستتثتننسنس
کوک: 😐
ات: چیز اممم می خوام با دوستام برم بیرون
کوک: نخیر
ات: اون وقت مم نباید از تو اجازه بگیرم ولی گرفتم
من اختیارم دست خودمه
کوک: عه چه جالب
ات: پس الان آماده میشم و میرم
کوک : اوهوم
ات: آماده شودممم .... کوککککک چرا توجه نمی کنی؟؟؟
کوک: خیلی لختیه
ات: خب باهمین میرم
کوک: عواقبش با خودته
ات: می خوای بکشیم ؟ بیااا بکشمممم
کوک: اوهوم
ات: الوووو سلاممم هانااا چطوری رفیق بیا بریم بیرون
بش؟
هانا: باشهههه
( میرن بیرون )
ویو کوک
کوک: سلام پدر
ب کوک: تویه آشغال مگه نگفتی اون زنیکه رو میگیری فقط برایه یه شب؟؟؟
کوک: خب اره
ب کوک: قرار شد تو فقط ازش مراقبت کنی نه این که بديش به بقیه و آبرومو ببری
کوک: پدر متاسفام
ب کوک: دیگه تو این موضوع کمکت نمی کنم خودت هرکاری می خوای بکن
کوک: اما....اههههه
ویو ات:
ات: بچهههه هااااا دلم براتون تنگیدههه بوددددد
هانا: ماهمممم
لونا: بیا بغلممم
ات: بچه ها بیاید بریم این پاساژ
لونا و هانا: باشههه
ات: بریم من باید چند تا لباس زیر بخرم
هانا : اوهوم
( لباس میخرن)
ات: بچه ها ساعت ۱۱ من برم بایییی
هانا و لونا : خدافس
هانا: ازش متنفرممم
لونا: اومم ولی ...
هانا: بیا بریم
( ات میرسع خونه)
کوک: چرا اینقدر دیر کردی؟؟ ( عربده)
ات: چیز اممم
کوک: مگه نگفتم با این لباس نرو
ات: بب.. رفته.. بودم. لباس زیر بخرم
کوک: خفه شوو
الان باید عواقبشو بدی ......
p۱۴
کوک: ات.... خوبی ؟ میگم ببخشیدا به خاطر اون شب
ات : ( عصبانیه ولی کوک خیلی کیوت بازی در میاره) خودااااا کوککک تشتستتثتننسنس
کوک: 😐
ات: چیز اممم می خوام با دوستام برم بیرون
کوک: نخیر
ات: اون وقت مم نباید از تو اجازه بگیرم ولی گرفتم
من اختیارم دست خودمه
کوک: عه چه جالب
ات: پس الان آماده میشم و میرم
کوک : اوهوم
ات: آماده شودممم .... کوککککک چرا توجه نمی کنی؟؟؟
کوک: خیلی لختیه
ات: خب باهمین میرم
کوک: عواقبش با خودته
ات: می خوای بکشیم ؟ بیااا بکشمممم
کوک: اوهوم
ات: الوووو سلاممم هانااا چطوری رفیق بیا بریم بیرون
بش؟
هانا: باشهههه
( میرن بیرون )
ویو کوک
کوک: سلام پدر
ب کوک: تویه آشغال مگه نگفتی اون زنیکه رو میگیری فقط برایه یه شب؟؟؟
کوک: خب اره
ب کوک: قرار شد تو فقط ازش مراقبت کنی نه این که بديش به بقیه و آبرومو ببری
کوک: پدر متاسفام
ب کوک: دیگه تو این موضوع کمکت نمی کنم خودت هرکاری می خوای بکن
کوک: اما....اههههه
ویو ات:
ات: بچهههه هااااا دلم براتون تنگیدههه بوددددد
هانا: ماهمممم
لونا: بیا بغلممم
ات: بچه ها بیاید بریم این پاساژ
لونا و هانا: باشههه
ات: بریم من باید چند تا لباس زیر بخرم
هانا : اوهوم
( لباس میخرن)
ات: بچه ها ساعت ۱۱ من برم بایییی
هانا و لونا : خدافس
هانا: ازش متنفرممم
لونا: اومم ولی ...
هانا: بیا بریم
( ات میرسع خونه)
کوک: چرا اینقدر دیر کردی؟؟ ( عربده)
ات: چیز اممم
کوک: مگه نگفتم با این لباس نرو
ات: بب.. رفته.. بودم. لباس زیر بخرم
کوک: خفه شوو
الان باید عواقبشو بدی ......
۱۴.۲k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.