می توان به خواب رفت.
میتوان به خواب رفت.
و رویای تو را دید!
میتوانم دستانت را بگیرم
و در پیچ و خَم کوچههایی که بهار را ارزان میفروشند، قدم بزنم...!
چشمانت را نظاره کنم
و طرح زیبای خندههایت را
روی دیوار کاهگِلی باغی بکشم
که شکوفههایش از ترس بوییده شدن،
هنوز سلامِ بهار را ندادهاند...
تا کجا قدم بزنم!؟
خودم را پشت کدام درخت پنهان کنم؟
که نگاهی مرا نبیند.
که دستی تکانم ندهد.
که صدایم نزند،
که بیدار نشوم....!
#مهران_رمضانیان
و رویای تو را دید!
میتوانم دستانت را بگیرم
و در پیچ و خَم کوچههایی که بهار را ارزان میفروشند، قدم بزنم...!
چشمانت را نظاره کنم
و طرح زیبای خندههایت را
روی دیوار کاهگِلی باغی بکشم
که شکوفههایش از ترس بوییده شدن،
هنوز سلامِ بهار را ندادهاند...
تا کجا قدم بزنم!؟
خودم را پشت کدام درخت پنهان کنم؟
که نگاهی مرا نبیند.
که دستی تکانم ندهد.
که صدایم نزند،
که بیدار نشوم....!
#مهران_رمضانیان
۱۵۰
۱۵ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.