روز پدر رو به پدرهای خوب تبریک میگم.
#روز_پدر رو به پدرهای خوب تبریک میگم.
امروز تولد کسیست که اگر صدایش کنی، قدرت میگیری
بهانه ای شد تا از پدربزرگم بگویم.
روی تخت بیمارستان بعد از چندروز درد و رنجش، بالاخره پیدایش کردیم، انگار در خیابان به زمین افتاده بود، دقیقا یادم نیست چه اتفاقی افتاد اما...
دستهای بیجانش روی تخت کشیده شد تا به دست من برسد، من سرم پایین بود به چشمهایش نگاه کردم دیگر نتوانستم تحمل کنم، از اتاق خارج شدم ودلم میخواست داد بزنم داد بزنم بگم کاااش قبل از امروز کنارش جمع میشدید، کاش بیشتر کنارش بودید...
دوباره به اتاق برگشتم به چشمهایش نگاه کردم، چشمهایش برقی داشت که نگوووو، او، خوشحال بود 💚
روزهای کودکی، مسوولیت بزرگ کردن برادرم را داشتم که فکر میکردم باید برایش مادری کنم تا شاد باشد تا مثل من هرشب بالشش خیس نشود.
همانروزها به پارک رفتم، او مرا دید، چشمهایش خیس شد، سزش را آنطرف کرد تا نبینم.. اما دیدم.. پیشانی ام را بوسید، از دوستانش خداحافظی کرد وبا من قدم زد.
ان روز چه حالی داد، ان روز خوش گذشت و من مثل برادر کوچکم، کودک شده بودم و میخندیدم، انگار بال درآورده بودم. 💜
روزهایی را بخاطر دارم که برایت نهار میبردم، او نه بخاطر نهار بلکه بخاطر آمدن من به خانه بیست متری اش ذوق داشت ومن این ذوق را زیر ابروان اخمویش حس میکردم. همیشه کت وشلوار میپوشید. زیر تشک میگذاشت تا خط اتو بیافتد.
میخواست.. فرزندانش را میخواست. جمع گرم خانواده رامیخواست و فقط درلحظه آخر همه را کنار خود دید، انگار آرزویش همین بود..
مدتی بعد... او.. رفت..
نامش #احمد بود 💙
اه پدربزرگ مقتدر ومهربانم، روحت شاد، روزت مبارک 💗💖
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️
همچنین آدرس اینستاگرام نویسنده الهه فاخته به آدرس زیر است
♾️https://instagram.com/elahe_fakhteh?igshid=1uat1w8u1qaj1
♾️ @elahe_fakhteh
♾️Telegram.me/elahe_fakhteh .
.
#روزپدر #پدر #روز_پدر #دلنوشته #آرزو #خانواده #دلنوشته_غمگین #پدرانه #پدران_آسمانی
امروز تولد کسیست که اگر صدایش کنی، قدرت میگیری
بهانه ای شد تا از پدربزرگم بگویم.
روی تخت بیمارستان بعد از چندروز درد و رنجش، بالاخره پیدایش کردیم، انگار در خیابان به زمین افتاده بود، دقیقا یادم نیست چه اتفاقی افتاد اما...
دستهای بیجانش روی تخت کشیده شد تا به دست من برسد، من سرم پایین بود به چشمهایش نگاه کردم دیگر نتوانستم تحمل کنم، از اتاق خارج شدم ودلم میخواست داد بزنم داد بزنم بگم کاااش قبل از امروز کنارش جمع میشدید، کاش بیشتر کنارش بودید...
دوباره به اتاق برگشتم به چشمهایش نگاه کردم، چشمهایش برقی داشت که نگوووو، او، خوشحال بود 💚
روزهای کودکی، مسوولیت بزرگ کردن برادرم را داشتم که فکر میکردم باید برایش مادری کنم تا شاد باشد تا مثل من هرشب بالشش خیس نشود.
همانروزها به پارک رفتم، او مرا دید، چشمهایش خیس شد، سزش را آنطرف کرد تا نبینم.. اما دیدم.. پیشانی ام را بوسید، از دوستانش خداحافظی کرد وبا من قدم زد.
ان روز چه حالی داد، ان روز خوش گذشت و من مثل برادر کوچکم، کودک شده بودم و میخندیدم، انگار بال درآورده بودم. 💜
روزهایی را بخاطر دارم که برایت نهار میبردم، او نه بخاطر نهار بلکه بخاطر آمدن من به خانه بیست متری اش ذوق داشت ومن این ذوق را زیر ابروان اخمویش حس میکردم. همیشه کت وشلوار میپوشید. زیر تشک میگذاشت تا خط اتو بیافتد.
میخواست.. فرزندانش را میخواست. جمع گرم خانواده رامیخواست و فقط درلحظه آخر همه را کنار خود دید، انگار آرزویش همین بود..
مدتی بعد... او.. رفت..
نامش #احمد بود 💙
اه پدربزرگ مقتدر ومهربانم، روحت شاد، روزت مبارک 💗💖
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️
همچنین آدرس اینستاگرام نویسنده الهه فاخته به آدرس زیر است
♾️https://instagram.com/elahe_fakhteh?igshid=1uat1w8u1qaj1
♾️ @elahe_fakhteh
♾️Telegram.me/elahe_fakhteh .
.
#روزپدر #پدر #روز_پدر #دلنوشته #آرزو #خانواده #دلنوشته_غمگین #پدرانه #پدران_آسمانی
۵.۲k
۰۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.